وقتی بازی تاج و تخت به پایان رسید، زندگی امیلیا کلارک برای همیشه تغییر کرد. همین را می توان در مورد کیت هرینگتون گفت که با همبازی خود، رز لزلی، ازدواج کرد و از دوره هایی از افسردگی رنج می برد که سریالی که در آن بزرگ شده بود به پایان رسید… خوب… پایان بسیار بدی داشت. همین پایان است که باعث از دست دادن علاقه عمومی به دنیای باشکوه جورج آر آر مارتین شده است. و دنیای جورج "با شکوه" بود. هم کتابهای او و هم پنج فصل اول سریال HBO واقعاً الهامبخش بودند. این تلویزیون رویداد بود که باعث شد مردم هر یکشنبه شب سر یک ساعت بنشینند و البته روز بعد آنها را وادار می کرد که توییت کنند و در مورد آن صحبت کنند. اما امروزه … هیچ کس اهمیت نمی دهد.
مانند ستاره های سریال، طرفداران نیز شاهد تغییراتی در زندگی آنها بوده اند. اما طرفداران به جای پول زیادی که پیتر دینکلیج انجام داد، بیعلاقگی کامل به سریال اصلی، کتابها، پیشدرآمد آینده و هر اسپینآف دیگری که HBO و Time Warner میخواهند بسازند، نشان دادهاند. به احتمال زیاد، بازی تاج و تخت دیگر هرگز اهمیتی نخواهد داشت. نه فقط به خاطر پایان سریال وحشتناک، بلکه به دلیل چند عامل دیگر.
بیش از اینکه فینال سریال آن را برای طرفداران خراب کرد
به راحتی می توان گفت که فینال سریال Game of Thrones دلیل اصلی بی علاقگی کامل مردم به ملک است. در حالی که برخی استدلال میکنند که هیچ پایان رضایتبخشی برای سریال وجود نخواهد داشت، به وضوح میتوان گفت که پایان رضایتبخشتری وجود دارد که خالقان سریال دیوید بنیوف و دن وایس میتوانستند بسازند.
باید اوج دقیق تر، کشیده تر و شایسته تر را می دیدیم. ما باید معنایی برای پدر و مادر شدن جان اسنو میداشتیم، زیرا هر انتخاب داستان دیگری باید معنایی برای روایت کلی داشته باشد.ما باید ابعادی به پادشاه شب و وایت واکرها میداشتیم، فراتر از آنها که فقط زامبیهای شیطانی یخ هستند. ما باید کسی را می داشتیم که واقعاً منطقی بود در The Iron Throne به پایان برسد. و ما مطمئناً باید برای دنریس تارگرین امیلیا کلارک به جنون میرسیدیم که واقعاً منطقی بود. انتخاب داستان خوب بود، اما اعدام کاملاً شلخته و خیانت به کل سفر او بود. این نوع انتخاب ها فقط تقصیر فینال نیست. تقصیر کل فصل منتهی به آن است، همچنین تا حدودی فصول قبل از آن.
بسیاری از چیزهایی که Game of Thrones را در چهار فصل اول عالی ساخته بود تا حدی به فصل پنجم و ششم رها شد و تقریباً در دو فصل پایانی کاملاً رها شد.
ما درباره فقدان عجله صحبت می کنیم، یک حس واقعی و بی رحمانه از علت و معلول، شخصیت هایی که هدف داشتند، و مضامین روشنی که بازدهی واضح و معناداری داشتند… همه این چیزها همان چیزی است که ما دوستش داشتیم. بازی تاج و تخت حتی اگر در آن زمان واقعاً نمی توانستیم آن را تعریف کنیم.اما وقتی کتابهای سریال برای اقتباس تمام شد، همه چیز رو به پایین رفت. البته این به جز چند استثنا در فصل پنجم و دو قسمت پایانی فوقالعاده فصل شش، «نبرد حرامزادهها» و «بادهای زمستان» است.
اما نویسندگان Game of Thrones چیزهای زیادی را فراموش کردند که چه چیزی نمایش آنها را خاص می کرد و به وضوح فقط می خواستند با عجله در پایان کار به پروژه های دیگر برسند.
عجله و عقب ماندن باعث شد طرفداران علاقه خود را به نمایش از دست بدهند
طبق مقاله ای ویدئویی توسط کاپیتان میدنایت، بازی تاج و تخت "به آرامی از تمام جزئیات و پیچیدگی هایش حذف شد" زیرا به نظر می رسید سازندگان نمایش با آن کار خود را تمام کرده اند و می خواستند به پروژه های دیگر بروند. به جای اینکه آن را به نویسندگانی که زیر نظر آنها کار میکردند بسپارند، ماندند، از مزایای مالی اجرای بزرگترین برنامه تاریخ HBO (و همچنین در تلویزیون) بهره بردند و با آن تماس گرفتند.
بسیاری از این موارد همچنین با تصمیم به استفاده از Game of Thrones به عنوان سکوی پرتاب برای مجموعهای از پروژههای دیگر مصادف شد که اکثر آنها لغو شدهاند.این یک حرکت شرکتی بود که توسط تایم وارنر پس از خرید آن توسط یک شرکت بزرگتر، AT&T انجام شد. از آن زمان، به نظر می رسد HBO بیشتر و بیشتر به سمت تبدیل شدن به دیزنی + حرکت کرده است، شرکتی که بیشتر به فرنچایزها در مقابل داستان های هنرمند محور علاقه مند است.
سپس عنصر عقب مانده در پس از دست دادن میراث بازی تاج و تخت وجود دارد و همه اینها در دستان جورج آر آر مارتین است. از آنجایی که او با دو کتاب پایانی خود بسیار طولانی شده است، به نظر می رسد که بسیاری از طرفداران خود را از دست داده است. اگر او اقتباس تلویزیونی را انجام نمیداد، یا کتابهایش را تا حدودی با انتشار هر فصل مینوشت، مشکلی نبود.
اما چون برنامه تلویزیونی خیلی ضعیف به پایان رسید و طرفداران مطلقاً نمی دانند پایان HIS چه زمانی منتشر می شود، دیگر اهمیتی نمی دهند. هیچ حرکتی وجود ندارد و هیچ تمایلی برای امیدوار کردن به چیزی وجود ندارد که عمیقا ما را ناامید کرده است.