در چنین مواقعی بیش از هر زمان دیگری مهم است که این سخنان بزرگ آلبوس دامبلدور را به خاطر بسپاریم: "خوشبختی را می توان در تاریک ترین زمان ها یافت، اگر فقط به یاد داشته باشید که چراغ را روشن کنید." کل دنیای جادوگری راحتی فوق العاده ای را ارائه می دهد، به خصوص وقتی همه چیز بسیار نامشخص است. در واقع، به عنوان راهی برای تشویق طرفداران به ماندن در خانه، دنیل رادکلیف کتاب ها را به صورت مجازی می خواند!
بله، روش های سرگرم کننده زیادی برای زنده نگه داشتن جادوی این داستان وجود دارد. با عکسهای جدید پشت صحنه فیلمهای HP که همیشه ظاهر میشوند، حقایق تازهای درباره ساخت فیلمها کشف میشوند و J. K. رولینگ که همیشه اطلاعات جدیدی را در مورد شخصیتهای مورد علاقه ما منتشر میکند، واقعاً احساس میکند که داستان هرگز به پایان نرسیده است.امروز، ما قصد داریم نگاهی به عقب بیاندازیم که هری از زمان شروع همه اینها تا کجا پیش رفته است.
15 فقط یک پسر در کمد
یک تئوری محبوب طرفداران هری پاتر به این موضوع فکر می کند که چگونه دورسلی ها برای هری فقط به دلیل ترس و وحشت درون او بد رفتار می کردند. چه این را بخریم چه نخریم، واقعیت یکسان است. بزرگترین قهرمان جهان در یک کمد بزرگ شد. خوشبختانه، مردم او می دانستند چگونه او را پیدا کنند.
14 جادویی ترین لحظه
اولین قسمت از سفر هری همیشه مهمترین خواهد بود. اولین سال حضور او در دنیای جادوگری نتیجه همه ماجراجویی های آینده او را رقم زد. تصور کنید او به جای رون با دراکو دوست شده بود، یا اگر عصای دیگری او را انتخاب کرده بود…
13 او در خانه است
تماشای هری و دوستانش که برای اولین بار وارد سالن بزرگ می شوند همیشه چیز خاصی است. پس از سالها آزار، هری خود را در باورنکردنیترین مکان جهان یافت.در حالی که بارو بعداً به عنوان مکانی شاد برای هری عمل کرد، هاگوارتز اولین خانه واقعی او بود.
12 اولین پیروزی هری
به اندازه سال اول هری در هاگوارتز فوقالعاده بود، این پسری که زندگی میکرد در مورد آن صحبت میکنیم، بنابراین کارها دقیقاً آسان نبودند. هری برای اولین بار از زمانی که نوزاد بود، مجبور شد با هیولایی که پدر و مادرش را کشته بود روبرو شود. به لطف شجاعت بی پایان و دوستان شگفت انگیزش، او یک بار دیگر زنده ماند.
11 این انتخاب بدی بود
هرچقدر هم که هری و دوستانش مشکل پیدا می کنند، بیایید وانمود نکنیم که آنها به دنبال سهم عادلانه خود از ماجراهای خطرناک بیرون نمی روند. پس از حدود 30 ثانیه انتظار، هری و ران تصمیم گرفتند که بهترین اقدام این است که ماشین خانواده ویزلی را بدزدند و خودشان به مدرسه بروند. همه عاشق یک ورودی بزرگ هستند، درست است؟
10 یک روز دیگر ذخیره شد
مجلس اسرار به طور کلی آنقدر که باید عشق نمی ورزد.پس از یک سال سخت در مدرسه، عمدتاً به دلیل حضور پروفسور لاکهارت، هری بار دیگر مجبور شد با دشمن خود روبرو شود. اما این بار دشمن او به جای یک مرد ترسو از یک جانور وحشتناک کمک گرفت.
9 پشت سر گذاشتن دوران کودکی
هری واقعاً هرگز دوران کودکی زیادی نداشت، اما تحول بصری او از دو فیلم اول به فیلم سوم بسیار قابل توجه است. این فقط ظاهر او نبود که در حال بلوغ بود، بلکه ماهیت تلاش او بود. امسال، هری یکی از اعضای خانواده اش را به دست آورد، اما همچنین حقیقت سرد و سختی را از نحوه خیانت به والدینش آموخت.
8 بزرگترین چالش هری هنوز
در جام آتش، هری قبلاً چندین بار با ولدمورت روبرو شده بود و پیروز شده بود و اکنون در مقابل اژدهاها و گریدلوها قرار می گرفت. با این حال، هیچکدام از اینها او را به اندازه درخواست دختری برای بازی یول بال نمی ترساند. راستش را بخواهید، ما نمی دانیم برای چه کسی احساس بدتری داریم، رون و هری یا پادما و پارواتی.
7 دوران خوش به پایان رسید
پایان قسمت چهارم هری زمانی بود که همه چیز تغییر کرد. او یک بچه خوش بین وارد آن پیچ و خم شد، اما مردی آشفته از آن بیرون آمد. زمانی که در آن قبرستان بود، هری شاهد قتل دوستش بود و همچنین مجبور شد شاهد بازگشت ولدمورت به قدرت کامل باشد. برای اولین بار، هیچ کاری نمی توانست بکند.
6 یک مرد جوان خوب
بدون هیچ معصومیتی کودکانه در او، نگاه هری در Order of the Phoenix با این واقعیت مطابقت داشت که او اکنون با یک تجارت جدی سر و کار داشت. وزارتخانه به سادگی از باور بازگشت ولدمورت خودداری کرد و در واقع هری را برای ماهها دروغگو خطاب کرد. ولدمورت در حالی که وقت خود را برای احکام آموزشی تلف میکرد، در حال کسب قدرت و شکنجه هری بود.
5 یک پیشرفت عظیم
هرچقدر هم که باید تصور کنیم تسخیر شدن توسط ولدمورت ترسناک است، این لحظه بزرگی برای هری بود. او به تازگی تنها عضو خانوادهای را که میشناخت از دست داده بود، بنابراین وقتی ولدمورت سعی کرد با مالکیت از او سبقت بگیرد، اوضاع به راحتی تیره میشد.با این حال، حتی در تاریکترین لحظهاش، عشق درون او برای ولدمورت قویتر از آن بود که نتوان آن را تحمل کرد.
4 یادگیری از بهترین ها
مایه تاسف است که فیلمسازان شاهزاده دورگه را در دو قسمت ساخته نشدند. به جلسات هری و دامبلدور با افراد متفکر باید زمان بیشتری برای نمایش داده می شد. هیچ راهی وجود نداشت که هری بدون این درس های مهم برای چیزی که در راه بود آماده بود.
3 بازگشت به جایی که همه چیز آغاز شد
در بیشتر یادگاران مرگ - قسمت 1، هری و دوستانش برای شکار هورکراکس ها بودند. به همان اندازه که یافتن آخرین مورد برای آنها مهم بود، فکر می کنیم بزرگترین لحظه این مرحله از سفر او بازگشت به گودریکز هالو بود. البته، این برای او به اندازه هر جای دیگری خطرناک بود، اما او باید به همان جایی که همه چیز شروع شد برمی گشت.
2 "در بسته باز می کنم"
در حالی که برخی ممکن است استدلال کنند که بزرگترین لحظه از کل داستان، نبرد نهایی هری و شکست ولدمورت بود، ما باور نداریم که این درست باشد.تا زمانی که هورکراکس ها از بین رفتند و فقط آن دو بودند، البته هری قرار بود برنده شود. اما، فهمیدن اینکه باید خودش را فدای خیر بزرگتر کند و قدم زدن در آن جنگل شجاعترین کاری بود که تا به حال انجام داد.
1 خداحافظی تلخ و شیرین
هر چقدر خوشحال بودیم که هری، رون و هرمیون عاقبت خوشی را به دست آوردند، خداحافظی با این فرنچایز برای طرفداران کار آسانی نبود. J. K. رولینگ همه چیز را به خوبی جمع بندی کرد، اما خودخواهانه، شاید آرزو داشتیم فقط یک آخرالزمان دیگر برای این افراد روبرو شوند…