اکنون که Brooklyn Nine-Nine تمام شده است، طرفداران در تعجب هستند که اندی سامبرگ در آینده چه خواهد کرد. در حالی که این کمدین خنده دار شروع به کار خود در Saturday Night Live کرد، این کمدی NBC او (در ابتدا در فاکس) بود که واقعاً برای او طرفداران ایجاد کرد. طنز پوچ پلیسی بسیار شبیه یک کمدی کمدی معمولی به نظر می رسید، اما طراحی نمایش از کیفیت اکثر برنامه های شبکه فراتر رفت. علاوه بر این، بازیگران پر از بازیگران با استعدادی بودند که میتوانستند لحظات خندهدار را زنده کنند و در عین حال آنها را با نوعی هسته عاطفی مستقر کنند. این فقط به خاطر خنده دار بودن خنده دار نبود. در عین حال بسیار هوشمند بود. از منظر سیاسی، بسیاری بر این باور بودند که سریال پلیسی یکی از مترقی ترین سریال های تلویزیون است.
مثل هر سریال دیگری، اپیزودهایی وجود خواهند داشت که بالاتر از سایر سریال ها قرار می گیرند. این به ویژه در مورد سریال هایی با 153 قسمت صدق می کند. برخی از قسمتهای Brooklyn Nine-Nine کاملاً مطابق با استانداردهایی که طرفداران از پیشفرض تقلید سریال پلیسی انتظار دارند، مطابقت نداشتند. اما اپیزودهایی مانند "جعبه" کاملا ثابت کرد که بروکلین ناین و نه یکی از بهترین سریال های کمدی این نسل بود.
چرا "جعبه" بهترین اپیزود بروکلین Nine-Nine است
شاید هوشمندانه ترین چیز در مورد کمدی دن گور و مایکل شور این باشد که خود را کاملاً جدی گرفته است. هرگز از فرصتی برای دراماتیک یا احساساتی بودن واقعی دور نشد، اما هرگز این واقعیت را که یک کمدی پوچ نیز بود رها نکرد. تعادل را ایجاد کرد. و طرفداران از آن استقبال کردند. به خصوص از آنجایی که همانطور که در مقاله ویدیویی عالی Nerdstalgic اشاره شد، گور و شور مطمئن شدند که اندی سامبرگ را با تعدادی بازیگر دراماتیک کهنه کار احاطه کردند که میتوانستند رویکردشان را نسبت به نمایش مستقر کنند و حتی با جدیتشان آن را خندهدارتر کنند.کل مجموعه پر از این تعادل ژانر است، اما بهترین نمونه در فصل 5 "جعبه" بود.
بر اساس نظر طرفداران در Reddit و همچنین منتقدان، قسمت چهاردهم از فصل پنجم Brooklyn Nine-Nine بهترین سریال است. وکس آن را «یکی از متمایزترین و بهترین قسمتها» نامید و در عین حال ویرایش و وضوح نوشته را تحسین کرد. برای کسانی که به یاد ندارند، این قسمت به دنبال بازجویی تمام شبانه جیک از یک مظنون است. این کار طولانی، کاپیتان هولت اپرا را به ارمغان میآورد که برداشتی بسیار متفاوت از تاکتیک جیک دارد.
از دیدگاه ساختاری، این اپیزود زمان را برای رسیدن به کالاها تلف نکرد. ستاره مهمان استرلینگ کی براون به سرعت به عنوان مظنون قتل معرفی می شود. ما خطرات را می دانستیم. سازمان بهداشت جهانی. جایی که. و باقی مانده بود تا جلوی چشمان ما آشکار شود. البته، این کار را تقریباً به طور کامل در یک مکان انجام داد، اتاق بازجویی … از این رو نام قسمت. با توجه به مخاطرات شدید اپیزود، و این واقعیت که انگیزه های هر شخصیت مبتنی بر حس واقعی احساسات بود، مجبور کردن آنها به بودن در یک اتاق با یکدیگر تصمیم هوشمندانه ای بود.این باعث شد تا عناصر طنز به طور کاملاً طبیعی وارد شوند (بالاخره همه میدانند که بازجوییهای پلیس به دلیل نمایشهای دراماتیک فراوان پلیس چگونه باید پیش برود)، و همچنین لحظات پوچ را در اپیزودی که به مراتب کمتر از سایر قسمتها بود، نشان داد.
این بدان معنا نیست که لحظات فوقالعادهای وجود نداشت… مانند فریاد کشیدن اندی سامبرگ در حین نواختن گیتار بر سر استرلینگ کی براون. اما همه این لحظات کاملاً بر اساس اهداف شخصیت ها و مخاطرات پیرامون این اهداف بود. با توجه به اینکه این وضعیت شامل یک قتل و احتمالاً اجازه دادن به یک قاتل بود، خطرات بسیار واقعی بود. و همانطور که Nerdstalgic در مقاله ویدیویی خود توضیح داده است، کمدی پوچ وقتی به چیزی واقعاً ملموس متصل باشد بهترین کار را دارد. این دوگانگی و تضادها است که همه چیز را خنده دار می کند.
پیام در پایان اپیزود
البته، بروکلین ناین-نین تقریباً در هر قسمت از سریال با تز خود بازی کرد، اما "جعبه" واقعاً آن را میخکوب کرد.به ویژه زمانی که آنها با تبدیل بازجو به بازجو، خطرات را افزایش دادند. جیک و کاپیتان هولت هر دو تاکتیک های خود را به پایان رساندند و فایده ای نداشت. آنها نتوانستند مظنون قتل استرلینگ کی. براون را به اعتراف بردارند. این باعث شد که آنها عقب نشینی کنند و مواضع خود را دوباره ارزیابی کنند. همچنین این دو شخصیت را که کل قسمت را صرف مبارزه بر سر تاکتیک های مورد استفاده کرده بودند، گرد هم آورد. در پایان روز، آنها صرفاً با ترکیب ایدئولوژی های خود اعتراف کردند… بنابراین، بله، یک پیام اخلاقی بزرگ در پایان قسمت وجود داشت که احساس سنگینی یا اجباری نداشت.
بنابراین، نه تنها اپیزود خندهدار بود، بلکه ساختار خوبی نیز داشت، پیامی در مورد اتحاد و پذیرفتن باورهای متضاد داشت، اما کاملاً کل مفهوم سریال را نیز تحت تأثیر قرار داد. چطور ممکن است این بهترین قسمت بروکلین نه و نه نباشد؟