تئوری بیگ بنگ یک کمدی کمدی آمریکایی است که عمدتاً حول محور چهار مرد بی دست و پا اجتماعی و سفر آنها در مسیر عشق، شغل و زندگی در طول 12 فصل می چرخد. اولین قسمت در 24 سپتامبر 2007 منتشر شد و آخرین قسمت در 16 می 2019 به نمایش درآمد. این قسمت توسط چاک لور و بیل پرادی ساخته شد و توسط Faye Oshima Belyeu تهیه شد.
شلدون کوپر با بازی جیم پارسونز، دانشمند بسیار باهوش و پیچیده ای است که در موقعیت های اجتماعی به سختی می گذرد و به خاطر ویژگی های خاص خود بدنام است. برای شلدون، منطق بیش از احساسات قرار می گیرد، و او برای نشان دادن و پاسخ دادن به احساساتی که مردم در زندگی اش نیاز دارند، مشکل دارد.در طول 12 فصل، او با رشد شخصیتی بیاندازه روبرو میشود… با این حال رفتارهایی وجود دارد که فرد نمیتواند تغییر دهد.
روش های پیچیده و در عین حال ثابت شلدون کوپر
شلدون حداقل 15 قانون دارد که باید رعایت شود، در غیر این صورت اطرافیانش با خشم او مواجه خواهند شد. او مردی معمولی، ثابت است و هر چقدر هم که کوچک باشد، دشمنی زیادی نسبت به تغییر دارد. برخی از این موارد عبارتند از:
باید قبل از ورود به هر اتاقی سه بار در بزند و نام فرد داخل را بگویید
- لئونارد باید او را به محل کار برساند
- برنامه به موقع حمام که او باید رعایت کند
- باید بین ساعت 9 تا 10 شب به رختخواب رفت، بنابراین پس از آن زمان بازدیدکننده ای وجود ندارد
- فقط باید از شیر 2% همراه با غلات خود استفاده کرد
- تسلط بر کاناپه. این صندلی اوست. مال هیچ کس دیگری نیست.
همراه با بسیاری از قوانین دیگر. بنابراین واضح است که او بسیار سازگار است. با این حال، به نظر می رسد یک جزئیات در مورد شلدون وجود دارد که کاملاً تغییر کرده است. گربه ها.
شلدون از اوایل طرفدار گربه ها نیست
چیزی که همیشه صادق است این است که حیوانات خانگی یک همراهی عالی هستند. جدایی وحشتناکی داشتی؟ از یک دوست پشمالوی دوستانه استفاده کنید تا در شرایط سخت به شما کمک کند. این دقیقا همان کاری است که لئونارد هافستاتر انجام داد. در فصل 1، اپیزود 3، با عنوان نتیجه چکمه های فازی، لئونارد بلافاصله پس از طرد شدن توسط دوست دیرینه اش، «دختر همسایه»، پنی، گربه ای را به خانه به آپارتمان مشترکش با شلدون می آورد.
شلدون به سرعت اعتراض می کند و فریاد می زند که حضور گربه سانانی که در مکان فروتنانه اش پرسه می زند به شدت بر آسم او تأثیر می گذارد.
علی رغم تلاش های لئونارد، او مجبور می شود گربه را بدهد. اینجاست که همه چیز کمی مشکوک می شود.
وضعیت شلدون در قبال گربه ها در فصول بعدی تغییر کرد
امی فاولر با بازی مایم بیالیک وارد شد. او یک نوروبیولوژیست درونگرا، باهوش و وفادار است که وارد زندگی شلدون شد و او را از صمیم قلب دوست داشت.علیرغم وابستگی اغلب دردسرساز او به روال و خصومت نسبت به تغییر، او او را پذیرفت. شلدون پس از یافتن همسر واقعی خود که با او مطابقت داشت، عاشق امی نیز شد.
همراه با عشق امکان شکستن کامل قلب وجود دارد. با ادامه زندگی، روابط، چه افلاطونی باشند و چه عاشقانه، می توانند متزلزل شوند و به روزهای سختی برسند. این دقیقاً همان چیزی است که در فصل 4، قسمت 3، با عنوان The Zazzy Substitution اتفاق افتاد.
پس از یک دوره درگیری و دوران سخت، امی و شلدون راه خود را ادامه دادند. شلدون، به طور غیرمنتظره ای، بسیار وابسته شد و به امی علاقه داشت و نمی دانست چگونه با آن احساسات منفی طاقت فرسا کنار بیاید. او چگونه تلاش کرد تا با آن کنار بیاید؟
از قضا، گربه ها. بسیاری از آنها.
او ابتدا 5 گربه را به خانه آورد که بعد از مدتی به صورت خوشه ای بسیار بزرگتر ظاهر شد. لئونارد سعی می کند از مری، مادر شلدون کمک بگیرد، اما زمانی که او می رسد، بچه گربه ها در هر اینچ از اتاق خواب او پخش می شوند.شلدون توضیح میدهد که یکی از گربهها تنها بوده است، که لئونارد با ناامیدی پاسخ میدهد.
یک تناقض غیرمعمول دیگری با شلدون وجود دارد که در اینجا مطرح می شود و آن این است که شلدون نسبت به این بچه گربه ها از نظر ظاهری بسیار محبت آمیز رفتار می کند، تا آنجا که نام های جذابی مانند دکتر اوپنهایمر، ریچارد فاینمن، انریکو فرمی را به آنها می دهد. ادوارد تلر، اتو فریش و هرمان فون هلمهولتز که بعداً به دلیل شخصیتش به Zazzles تغییر نام داد.
لئونارد تاکید می کند که شلدون فقط در حال جمع آوری چنین تعداد زیادی گربه برای جایگزینی امی است که شلدون به سرعت آنها را رد می کند.
این سوال را مطرح می کند، آیا فیلمنامه نویسان این جزئیات خاص را فراموش کرده اند؟ آیا این یک سوراخ طرح بود؟ یا شاید، فقط شاید… شلدون در فصل 1 دروغ می گفت؟
در طول 12 فصل، دروغ گفتن درباره جزئیات کوچک برای رسیدن به مسیر خود، تاکتیک عجیبی برای شلدون کوپر نیست. به خصوص وقتی صحبت از بهترین دوست ساده لوح او، لئونارد باشد. نمونه بارز این موضوع این است که شلدون از این واقعیت که مجوز خود را به سادگی دریافت کرده است، خودداری می کند تا بتواند به کار با راننده ادامه دهد.بنابراین، این احتمال وجود دارد که شلدون در فصل 1 در مورد آلرژی خود به گربه ها به دلیل تلاش های خودخواهانه اش دروغ گفته باشد. او در آن زمان گربه نمی خواست، و بنابراین لئونارد را در موقعیتی قرار داد که مجبور شد آن را ببخشد.
در واقع، یکی از آهنگ های راحتی شلدون که بهترین دوستش، پنی، برای او می خواند در حالی که او مشکل دارد، سافت کیتی نام دارد.
آهنگ راحتی او به معنای واقعی کلمه درباره یک بچه گربه است، و او را وادار می کند تا خرخر نرم یک بچه گربه و بافت خز آنها را برای آرامش او تصور کند.
خب، نظر شما چیست؟ آیا شلدون خودخواه بود و آلرژی خود را نسبت به گربه ها جعل می کرد، یا واقعاً یک اشتباه و حفره توطئه بود؟