کار با گای ریچی می تواند هم رهایی بخش و هم خسته کننده باشد. به نوعی برای میکی پیرسون کار می کند.
فرآیندی وجود دارد که باید دنبال شود. در غیر این صورت، در این مورد همه چیز از نهر شیت یا تیمز بالا می رود.
در حال حاضر دو بار با شوهر سابق مدونا کار می کنند، چارلی هانام و هیو گرانت می دانند که چگونه است. به گفته هانام، او روند کارگردانی خود را «عجیب، شگفتانگیز و منسجم» نگه داشته است، اما چه عمدا این کار را انجام دهد یا نه، بازیگران و گروهش را روی پا نگه میدارد. در حالی که ریچی به بازیگرانش اجازه میدهد تا با شخصیتهایشان بازی کنند، او همچنین میتواند در همان زمان واقعاً با آنچه که میخواهد مشخص باشد. همه چیز باید از فیلتر ریچی عبور کند."
بنابراین، در حالی که برخی از روزها می توانند با استفاده از فیلمنامه پرواز کنند، روزهایی نیز وجود دارد که فیلمنامه از پنجره به بیرون پرتاب می شود، زمانی که ریچی، ناگهان پس از دیدن آن از دریچه دوربین، فکر می کند که کار نمی کند. این یا واقعاً خوب بود یا بد، مخصوصاً برای هیو گرانت، زیرا او زمان کمی داشت تا صحنه هایش را ثابت کند.
در اینجا آمده است که چگونه زمان کوتاه گرانت در فیلم The Gentlemen یک کابوس بود.
بوئنوس تاردس، ریموندو
با اینکه جنتلمن چقدر درهم و برهم است، چه کسی فکر می کند که ریچی باید به فیلمنامه اش پایبند باشد وگرنه خطر از دست دادن کنترل داستان را می گیرد. این کوچکترین مورد نیست. ریچی سال ها این داستان را به دقت در ذهن خود برنامه ریزی کرده بود.
این فیلمی است که حدود یک میلیون داستان فرعی و لایه دارد که به طور همزمان انجام می شوند، اما همه آنها به نحوی به هم مرتبط هستند. طرح اصلی داستان میکی پیرسون متیو مککانهی، پادشاه امپراتوری «بوته چسبنده» لندن، همسرش روزالیند و دست راست پیرسون، ریموند است که هر کار موذیانهای را انجام میدهد که پیرسون نیاز داشته باشد.خارج از این حباب داستانی، فلچر، شخصیت هیو گرانت و یک محقق خصوصی استخدام شده توسط بیگ دیو، سردبیر تبلوید که پیرسون در ابتدای فیلم از او رد میشود، وجود دارد.
پس از تحقیقاتش، فلچر (تخم مرغ عید پاک: نام کوچکش پیتر است) تمام یافته های خود در مورد پیرسون را در فیلمنامه ای به نام بوش جمع آوری می کند که قصد دارد آن را به Miramax (همان استودیو سازنده The Gentlemen) بفروشد مگر اینکه او می تواند ریموند را با آن 20 میلیون پوند باج خواهی کند. بنابراین، فلچر کل فیلم را روایت می کند و به ریموند می گوید که چه چیزی پیدا کرده است. اما پیچ واقعی این است که ریموند در تمام مدت در حال تحقیق در مورد فلچر بود، همانطور که او در مورد پیرسون تحقیق می کرد. بنابراین او همه چیز را جدا از بچههای روسی میدانست که میخواستند بیایند و آنها را بکشند، اما مربی و گروه مبارزان آماتور MMA او، The Toddlers، این کار را انجام دادند.
در پایان، تمام نقاط سست ناپدید می شوند، ریموند از فلچر دور می شود، و پیرسون امپراتوری بوته های چسبنده خود را نمی فروشد.
اما گرانت، درست مانند شخصیت خودش، مجبور بود در فیلمبرداری صحنههایش روی پا بماند، زیرا باید بیش از ۴۰ صفحه دیالوگ را در چهار تا پنج روزی که برای فیلمبرداری صحنههای مونولوگ سنگین فلچر اختصاص داده بودند، فیلمبرداری میکرد.
برای اینکه به او کمک کند جملاتش را به خاطر بیاورد، که برخی از بهترین های فیلم هستند ("بله، مامانی." "فقط پول بده و تماشا کن که در غروب آفتاب در حال دمیدن بوسه ها هستم، بله؟")، خودش را ساخت. یک برگه تقلب کوچک به یاد داشته باشید، او اساساً کل فیلم را روایت می کند.
اما شب قبل از اینکه او قرار بود شلیک کند، ماشینش شکسته شد و دزدها فیلمنامه و برگه تقلبش را دزدیدند و عملاً چیزی برای او در مورد خطوطش باقی نگذاشتند.
اما ما واقعاً نمی دانیم که فیلمنامه یا برگه تقلب او چقدر به او در نحوه کار ریچی کمک کرده است.
گرنت فکر نمی کند ریچی حتی یک فیلمنامه مشخص دارد
این دومین باری بود که گرانت با ریچی کار می کرد (آنها در فیلم The Man از U. N. C. L. E. با هم کار کردند)، بنابراین او باید روند دیوانه کننده کارگردان را می دانست.
ریچی گرانت را مجبور کرد تا برای این نقش برود، حتی اگر او در مورد بازی کردن "این مرد کاملاً از آن طرف تراک با لهجه لندنی کامل" مردد بود. اما او از تجربه هک شدن تلفن توسط خبرنگاران برای این شخصیت الهام گرفت.
هر یک از اعضای بازیگری که حداقل نوعی فیلمنامه از ریچی دریافت کرده بودند، فکر می کردند که کوتاه است. مککانهی به اکسپرس گفت که گای ریچی «در دیالوگهای روز خیلی خوب است» و میتواند «فیلمی سه ساعته با فیلمنامه ۲۰ صفحهای» بسازد.
گرانت به Mirror گفت که حتی فکر نمی کند ریچی فیلمنامه ای داشته باشد. "[Guy] به نوعی روی سم کارگردانی می کند، و من کاملاً مطمئن نیستم که او فیلمنامه ای داشته باشد!"
"او همان روز می آمد و می گفت، "پس امروز چه فیلمی داریم؟" و یکی می گفت "خب، ما این صحنه را انجام می دهیم؟" و او روی مانیتور به آن نگاه میکرد، و من آنجا بودم که احساسات طولانیمدت را ابراز میکردم و تمام تلاشم را میکردم، سخنرانیهای طولانیای را که با دقت یاد گرفته بودم، انجام میدادم، و او میگفت: «آره، من هیچیک از اینها را دوست ندارم». خوب، بیایید آن را دوباره بنویسیم.'
"و نسبتاً ناامیدکننده بود، اما در نهایت، او کاملاً درست میگوید، زیرا دوربین چیزهایی را دوست دارد که کاملاً جدید، تازه و از قبل تمرین نشده باشند، بنابراین همه چیز در روز کمی بداهه است."
هونام گفت با توجه به شرایط، تماشای گرانت از خطوط او فوقالعاده بود. "قابل توجه است، درست است؟ او رعد و برق را به عنوان آنها می گویند." گرانت آن را متواضع نگه داشت، حتی اگر ریچی او را بیش از هر کس دیگری در صحنه فیلمبرداری از بین برد. همه اینها برای یک فیلم ارزشش را داشت یا از نظر فنی دو فیلم است؟ آقایان بیش از حد متای است که ما حتی واقعاً نمی دانیم. حتما باید آن بوته چسبناک را دود کنید تا بفهمید.