اگر چیزی وجود دارد که می تواند ما را از این دوران سخت عبور دهد، آن حیوانات هستند. سگ ها، به طور خاص. متاسفم، مردم گربه … اما شما فقط اشتباه می کنید. افرادی مانند لنا دانهام هوس تماس انسانی دارند، بنابراین به سگ های خود روی می آورند. حتی فینیاس و فرنچ مونتانا در حال حاضر به توله های خود وسواس دارند. البته همه سگ ندارند و نمی توانند داشته باشند، اما همیشه سگ های سینما و تلویزیون برای لذت بردن هستند. سگی در Legally Blonde وجود دارد که توسط ریس ویترسپون، ادی در فریزر، کلیفورد، لسی، بتهوون، توتو از جادوگر شهر اوز، ستاره دنباله دار در فول هاوس و کوجو به اطراف منتقل شد.
اما برای بسیاری از بچه های دهه 1990، توله سگ اصلی ویشبون بود که نقش شخصیت اصلی را در برنامه بچه های PBS بازی کرد.سریال برنده جایزه Peabody و Emmy در سال 1995 شروع به کار کرد و برای آموزش ادبیات و تاریخ به بچهها طراحی شده بود که به آنها توجهی نداشته باشد. البته، وسیلهای برای این دانش، جک راسل تریر فوقالعاده بامزه بود که راه خود را به مکانهای دور در گذشته رویاپردازی کرد و داستانهای کلاسیکی را که به موازات خانواده انسانی امروزیاش بود، بررسی کرد. شیرین بود سرگرم کننده بود. و بچه ها آن را دوست داشتند…
اما بیشتر به خاطر سگ… در اینجا آمده است که چگونه سازندگان Wishbone موجود کوچک بامزه ای را پیدا کردند که بچه ها را به انواع ماجراهای باورنکردنی می برد.
![نمایش ادبیات استخوان جناغی نمایش ادبیات استخوان جناغی](https://i.popculturelifestyle.com/images/013/image-37037-1-j.webp)
بازیگری زیباترین سگ در تلویزیون
به لطف تاریخچه شفاهی خارق العاده ای از ساخت Wishbone توسط ماهنامه تگزاس، ما بینش زیادی در مورد انتخاب بازیگران این توله سگ ناز و مردی که صداپیشگی او را بر عهده داشت به دست آوردیم. ریک دافیلد، خالق و تهیهکننده اجرایی سریال، میخواست با یک سگ یک برنامه بچهگانه برگزار کند، اما دقیقاً مطمئن نبود که نمایش چیست.پس از کنفرانسهای مختلف با تهیهکننده بتی باکلی، و همچنین استفانی سیمپسون، مجری برنامه و نویسنده اصلی، او تصمیم گرفت داستانی درباره سگی پیش پا افتاده بسازد که خود را به عنوان یک قهرمان در یک داستان بزرگ تصور میکند. اولین داستانی که او به انجام آن فکر کرد، برداشتی از الیور توئیست بود.
اما قبل از اینکه بتواند داستانش را زنده کند، او و تیمش باید سگ مناسب را پیدا می کردند.
بتی باکلی، تهیه کننده، به تگزاس مونتلی گفت: "ما آزمون را در خارج از لس آنجلس در کشور برگزار کردیم." «ما باید هتلی پیدا میکردیم که علف داشته باشد، زیرا وقتی سگها را امتحان میکنید، چیزها را علامتگذاری میکنند، درست است؟»
ریک دافیلد افزود: «ما به حیاط ماریوت در دره سانتا کلاریتا رفتیم. "و این مرد لیستی از مربیان را جمع آوری کرده بود، و آنها بیش از صد حیوان را یکی یکی، طی دو روز آوردند. انواع سگ. احساس می کردم یک سگ کوچک می خواهم، اما نمی دانستم چیست؟ من فقط می دانستم که اگر سگ را ببینم، آن را پیدا خواهم کرد."
و سپس انجام دادند…
این آخرین سگی بود که ظاهر شد…
و نامش فوتبال بود.
"بتی گفت: "جکی کاپتان، مربی او، در واقع خارج از شهر بود و روی رودخانه وحشی کار می کرد." "اما او با یکی از دوستانش، یک مربی دیگر بیرون می آید، و او را مجبور به بازی با توپ کرد، و سپس او تلنگر خود را انجام داد."
![ویشبون جک راسل ویشبون جک راسل](https://i.popculturelifestyle.com/images/013/image-37037-2-j.webp)
بین مهارتهای آکروباتیک و نگاه زیبا و آرام/ذن که داشت، ریک و تیمش میدانستند که سگ مناسبی را پیدا کردهاند.
Casting The Voice Of Wishbone
البته، Wishbone فقط در مورد سگ نبود. در مورد صدای سگ هم بود. برای ریک تعدادی نوار با بازیگران مختلف توسط آژانس ها فرستاده شد. اما همه آنها بیش از حد شکسپیر بودند. او کسی را می خواست که بتواند صدای سگ را بدهد. در نهایت لری برانتلی وارد اتاق تست او شد.
لری در ماهنامه تگزاس اعتراف کرد: "من بسیار عصبی بودم." میکروفون وجود نداشت. بتی فقط دکمه ضبط را در جعبه بوم فشار داد. و درست زمانی که قرار بود تست بازیگری ام را انجام دهم، جکی گفت: "هی بچه ها، فوتبال واقعا سخت کار می کند." او نیاز به استراحت دارد. و من فکر کردم این بدان معناست که او باید برود بیرون. اما او این توپ تنیس را از کیسه ای روی کمربندش برداشت و فوتبال عقلش را از دست داد. او آن را به سمت او پرت کرد، و من تماشا کردم که این سگ شروع به بازی کردن با خودش کرد. بدون اینکه واقعاً به آن فکر کنم، شروع کردم به بیان شفاهی آنچه فکر می کردم باید در سر سگ باشد. این شاید دو دقیقه ادامه داشت، سپس جکی توپ را برداشت و دوباره در کیفش گذاشت. به بتی و ریک نگاه کردم و گفتم: "خوب، میتوانیم تست را انجام دهیم؟" و بتی می گوید، "اوه، نه، ما تست را انجام دادیم." و من فکر کردم، "باورم نمی شود که این کار را کردم. من فقط آن را منفجر کردم.'
اما او این کار را نکرد. همانطور که استفانی سیمپسون در مصاحبه گفت، بسیار مهم بود که ویشبون خودش احساس یک بچه داشته باشد تا بچه ها بتوانند با او ارتباط برقرار کنند. لری بدون اینکه بداند هر آنچه می خواستند و بیشتر به آنها داد.
لری تمام آن انرژی کودکانه و کیفیت بداهه سرزنده را به آن آورد.
این کیفیتی بود که بچهها کاملاً آن را میستودند و وقتی نوبت به برنامهنویسی قوی برای کودکان میرسید، نمایش را به استراتوسفر رساندند.