اکنون 16 فصل است که ما در طول سفر مردیث در کنار او هستیم. حالا، اگر شخصیت بزرگی نباشید، 16 فصل (و هفدهمین فصل آینده) را دریافت نمی کنید. مردیت گری در واقع یک شخصیت عالی است. او پیچیده، خنده دار، با استعداد و در اکثر موارد یک الگوی بسیار خوب است. با این حال، اگر او نیز افت خود را نداشت، این نمایش سال ها پیش لغو می شد. بله، مردیث جان های بی شماری را نجات داده است، او بیش از هر کسی که باید تحمل کند، سختی ها را متحمل شده است و او همه این کارها را انجام داده است در حالی که افسانه به نظر می رسد. با این حال، او چندین اشتباه بزرگ نیز مرتکب شده است.
از حادثه وحشتناک جورج تا هر باری که با آملیا صحبت می کند، مردیت ثابت کرده است که در کنار پیچیده بودن، در قضاوت کردن نیز وحشتناک است. در اینجا 15 لحظه وجود دارد که مردیث شخصیت مورد علاقه ما نبود.
15 درمان اولیه او با Lexie شایسته نبود
لکسی گری شیرینترین فرشته کوچکی بود که تا کنون در بیمارستان گریس سیاتل کار کرده است. در این صورت، تماشای رفتار خشن مردیث با او در بدو ورود بسیار سخت بود. ما می دانیم که می دانیم، مردیث مشکلات زیادی برای مادر و پدر دارد، اما گذاشتن آنها روی Lexie منصفانه نبود.
14 چگونه می توانست با جورج بخوابد؟
اگر بخواهیم حدس بزنیم، فکر میکنیم که این کمترین لحظه مورد علاقه الن پمپئو نیز هست. خوابیدن مردیت با جورج یک عمل ظالمانه غیرقابل توصیف بود. او از همان لحظه ای که با او آشنا شد دوستش داشت و او به خوبی از این موضوع آگاه بود. انجام دادن کاری که او انجام داد و سپس گریه کردن در صورت او، به اندازه نقاط ضعف مردیت بود.
13 زمانی را به خاطر دارید که او حتی به خانواده درک اجازه نداد خداحافظی کنند؟
البته ما پزشک نیستیم، اما طبق آنچه در برنامه دیدیم، بیماران را می توان برای روزها در حالی که دوستان و خانواده آنها خداحافظی می کنند به دستگاه ها متصل کرد. با این حال، وقتی درک عبور کرد، حتی به ذهن مردیث هم خطور نکرد که اجازه دهد مادر یا هر یک از 4 خواهرش قبل از کشیدن دوشاخه خداحافظی کنند. او چگونه توانست این کار را انجام دهد؟
12 کاری که مردیث و درک هر دو در جشن جشن بیمارستان انجام دادند اشتباه بود
بدیهی است که همه ما می خواستیم درک و مردیت را در این مرحله با هم ببینیم، اما بیایید به واقعیت ها نگاه کنیم. درک ازدواج کرده بود و بسیار با ادیسون، در حالی که مردیث در رابطه با فین بود.در حالی که قرار ملاقات هایشان با لباس های نه ساله در حال برنامه ریزی برای آینده شان بود، آنها به سمت اتاق امتحان فرار کردند. آنها عالی به نظر می رسیدند، اما این حرکت درجه یک نبود.
11 چسباندن دستش به بمب تصمیم واقعاً بدی بود
چه چیزی بدتر از این است: مردیث بودن و پشت سر گذاشتن همه چیزهایی که او از سر گذرانده است، یا اینکه یکی از افرادی باشید که او را شدیداً دوست دارند و مجبورند دائماً او را تماشا کنند که زندگی اش را در معرض خطر قرار می دهد؟ این یکی سخت است. حادثه بمب بدون فکر بود. این یکی از اولین بارهایی بود که دیدیم مردیث چقدر برای زندگی اهمیت قائل است.
10 غرق شدن مردیث به همه آسیب زد و او از جدی گرفتن نگرانی آنها امتناع کرد
به محض اینکه درک مردیث را در حمام پیدا کرد، برای چنین چیزی در حالت آماده باش بود.در حالی که مردیث مدام می گفت که حالش خوب است، وقتی او را در آب انداختند، در مجموع 15 ثانیه شنا کرد و تسلیم شد. کل داستان خسته کننده بود. زمان او در زندگی پس از مرگ آزاردهنده بود و حتی پس از آمدن به اطراف، او به سختی به مسائل اساسی اساسی پرداخت.
9 در آن زمان او به خاطر کریستینا و درک با یک قاتل طرف شد
در حالی که میدانیم مردیث و حتی میراندا میخواستند اعضای بدن پسر را برای کودکی که به آنها نیاز دارد محافظت کنند، مردیث عملاً هیچ همدردی یا احترامی نسبت به این واقعیت نشان نداد که پدر درک در مقابل چشمانش کشته شده بود. بچه مردیث صدمات زیادی در دوران کودکی دارد، اما آنها به طور خودکار بر دیگران غلبه نمی کنند.
8 دروغ گفتن به مگی درباره Riggs جالب و فوق العاده غیر ضروری نبود
ما هنوز با انتخاب مردیث در این مورد گیج هستیم. مگی دوم گفت که به نیتان علاقه مند است، مردیت باید به او می گفت که او نیز احساساتی دارد. هیچ راهی وجود نداشت که مگی بین مر و اولین مردی که بعد از درک به او علاقه واقعی نشان داد، بایستد. از آن بدتر، مردیت به ناتان گفت که مگی را رد کند! خیلی بد!
7 نادیده گرفتن دوستانش برای یک سال کامل پس از درگذشت درک درست نبود
در حالی که ما کاملاً درک می کنیم که او باید فرار کند و بچه اش را خودش به دنیا بیاورد، چقدر سخت بود که هر چند وقت یکبار فقط یک پیامک بفرستید؟ همه واقعاً نگران او بودند و او حتی از این که سعی داشتند با او تماس بگیرند عصبانی به نظر می رسید.
6 وقتی او کاملاً به رابطه الکس و جو احترام نمی گذارد
بعد از رفتن کریستینا، الکس شخص او شد. این یک سوئیچ متحرک و کاملاً شگفتانگیز بود که هر طرفدار با آن همراه بود. با این حال، نحوه رفتار او با دوست دختر آن زمان الکس، جو ویلسون، زمانی که این انتقال اتفاق افتاد، واقعاً وحشیانه بود. این به وضوح پایدارترین رابطه ای بود که الکس در طول مدت طولانی داشته است، اما مردیت صادقانه معتقد بود که او مهم تر است.
5 او می توانست در ابتدا با مگی فقیر مهربان تر باشد
حداقل هیچکس از این یکی غافلگیر نشد (البته به جز خود مگی). وقتی مگی با خبر رسید که او یک خواهر غافلگیرکننده دیگر مردیت است، بانوی اصلی ما تقریباً مانند زمانی که لکسی سالها قبل به آنجا آمده بود، وضعیت را مدیریت کرد. او برای دیدارهای خانوادگی غیرمنتظره نیست، مطمئناً.
4 دعوای مردیث و کریستینا بر سر اینکه چه کسی مهمترین شغل را داشت مضحک بود
در حالی که کریستینا در این مبارزه کودکانه کاملاً بی تقصیر نبود، مردیث قطعاً رهبری را بر عهده گرفت. بعد از اینکه کریستینا بمبی را انداخت که تمرکز مردیت از پزشکی به مادری تغییر کرده بود، بازی تمام شد. او حتی اشتباه نمی کرد، مردیت حالا دو بچه بزرگ می کرد، البته باید وقتش را تقسیم می کرد! اما، مردیث نمیتوانست با این حقایق خشن کنار بیاید.
3 به جای اینکه درک قهرمانانه نبود، خودخواه بود از تیرانداز بخواهد دنبالش برود (در دوران بارداری)
بار دیگر، مردیث باید ثابت می کرد که مهم نیست شرایط، او آماده مرگ است. تصور کنید درک از عمل جراحی بیدار شود تا بفهمد مردیث خودش را فدای او کرده است، در حالی که او باردار بوده است؟! او هرگز از آن حرکت نمی کرد.بیایید حتی وارد این واقعیت نشویم که کریستینا و جکسون باید شاهد آن بودند…
2 او هرگز مانند خانواده با آملیا رفتار نمی کرد
آمیلیا فوق العاده آزاردهنده است؟ بله کاملا. با این حال، رفتار مردیث با او همیشه خشنتر از هر چیزی بوده است که او واقعاً سزاوار آن بوده است. حتی اگر قبل از مرگ درک شروع شد، اما بعد از رفتن او اوضاع بدتر شد. انگار هیچ سرنخی نداشت که آملیا برادرش را از دست داده است.
1 مردیث در شروع نمایش هیچ شغلی در زمینه پزشکی نداشت
ما مردیت را دوست داریم. همیشه داشته باش، همیشه خواهد بود. با این حال، برای ما سخت است که باور کنیم که کسی او را به عنوان پزشک در آن فصول اولیه استخدام کرده باشد. او نه تنها از نظر روانی کاملاً بی ثبات بود و دائماً در تلاش بود تا جان خود را بگیرد، بلکه به شدت حواسش به زندگی عاشقانه اش بود و تمام مشکلاتش را شبانه از بین می برد.