جرج کلونی به گاردین فاش کرد که یک بار فقط برای یک روز کار ۳۵ میلیون دلار به او پیشنهاد شده است. این بازیگر افسانهای هالیوود با مبالغ هنگفتی غریبه نیست و علاوه بر ثروت هنگفتی که از دوران بازیگری تحسین شدهاش به دست آورده است، 30 میلیون پوند برای کمپینهای تبلیغاتی Nespresso و تقریباً یک میلیارد دلار از فروش شرکت تکیلا Casamigos به دست میآورد..
وقتی هدلی فریمن از مصاحبهگر پرسید که آیا تا به حال به خودش گفته است: «میدانی چیست؟ فکر می کنم اکنون پول کافی دارم.» کلونی اعتراف کرد: «خب، بله. به من 35 میلیون دلار برای کار یک روزه برای یک آگهی تبلیغاتی هواپیمایی پیشنهاد شد، اما من با امل کلونی، وکیل حقوق بشری که در سال 2014 با او ازدواج کرد] در مورد آن صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که ارزشش را ندارد."
«این کشور [مرتبط با] کشوری بود که اگرچه متحد است، اما گاهی اوقات سؤال برانگیز است، و بنابراین فکر کردم: "خب، اگر یک دقیقه خواب از من دور شود، ارزشش را ندارد.""
خاله مشهور کلونی رزماری کلونی چیزهای زیادی درباره شهرت به او آموخت
کلونی همچنین راز این را برای فریمن فاش کرد که چگونه توانسته است زندگی خود را به طور غیرعادی عاری از رسوایی نگه دارد، علیرغم لذت بردن از یک حرفه طولانی در کانون توجه، "من 33، 34 ساله بودم که اورژانس بلند شد، بنابراین من بزرگتر بود، درسته؟ همچنین، رزماری [خاله او رزماری کلونی] یک خواننده بزرگ بود - بزرگ! و سپس راک اندرول آمد و او حرفه خود را از دست داد. و او آن را دریافت نکرد، زیرا در 21 سالگی فکر کرد که معامله واقعی است و در 26 سالگی از بین رفت. بنابراین، من به اندازه کافی خوش شانس هستم که بفهمم طرف شهرت چقدر با من ارتباط دارد.»
جرج نمی توانست از دوقلوهایش غافلگیر شود
علاوه بر این، کهنه سرباز هالیوود نمی توانست در طول مصاحبه از دوقلوهای زیبایش الکساندر و الا سر در نیاورد و در یک نقطه با خوشحالی تصدیق کرد: «مال ما خیلی متفاوت است. مثل شب و روز است الکساندر عاشق خندیدن است و الا بسیار جدی است و همیشه مطمئن است که همه طبق قوانین بازی می کنند. آنها واقعاً با شخصیت خود متولد می شوند!»
او سپس نگاهی اجمالی به شیوه های فرزندپروری امل و همسرش ارائه داد و به سؤال فریمن در مورد اینکه آیا این زوج مجموعه ای از پرستار بچه ها در اختیار دارند پاسخ داد: «ما نداریم، زیرا این برای امل بسیار مهم است. در گیر شدن]. ما چهار روز در هفته یک پرستار داریم و بقیه زمان فقط ما هستیم. و در طول قرنطینه فقط ما بودیم - برای یک سال کامل! من در سال 1964 مانند مادرم احساس میکردم که در حال شستن ظرفها و شش بار لباسشویی در روز است.»