او در شرف غرق شدن در یک شوی بسیار شیک و مشهور و پر از بهترین چیزهای زندگی است، و عزیزانش هیجان زده هستند که بخشی از لحظه عطف او باشند. با این حال، همیشه برای مگان به این راحتی نبوده است. او صراحتاً مبارزات عمیقی را که در طول سال های نوجوانی با آن روبرو شده بود به یاد می آورد، که بسیاری از آنها تا 20 سالگی او را آزار می دادند.
حالا که از دوران سخت بیرون آمده است، مگان مارکل می تواند به گذشته نگاه کند و مشکلاتی را که در هماهنگی با دختران دیگر و جنگ داخلی با خودش داشته است، بیان کند.
مبارزات مگان
بیشتر نوجوانان مرحله ای را پشت سر می گذارند که چالش هایی را در میان همسالان ایجاد می کند. قرار گرفتن و یافتن گروهی از دوستان که حمایت کننده و دلگرم کننده باشند، همیشه آسان نیست. مگان مارکل از این مرحله دشوار زندگی مستثنی نشد.
در واقع، او فشار را کمی بیشتر از یک کودک معمولی احساس می کرد، و اظهار می کند که دو نژاد بودن نقش بسیار زیادی در آن داشت. مگان می گوید که وقتی بزرگ می شد، تناسب اندام سخت بود زیرا همسالانش به گروه هایی تقسیم شدند که از نظر نژادی تقسیم شدند. او به مطبوعات می گوید؛ «دبیرستان من دستههایی داشت: دختران سیاهپوست و دختران سفیدپوست، دختران فیلیپینی و لاتین،» و از آنجایی که از نژادهای مختلط بود، او واقعاً برای پیدا کردن جایگاه خود تلاش میکرد و میگفت که اغلب احساس میکرد که «جایی در میان است».
لحظه تعیین کننده مگان
مگان اعتراف می کند که در 20 سالگی بسیار از خود انتقاد می کند و به یاد می آورد که یافتن شیار خود برای او چقدر سخت بود. او فاش می کند؛ "دهه 20 سالگی من بی رحمانه بود - یک نبرد دائمی با خودم، قضاوت درباره وزنم، استایلم، میل من برای اینکه مثل بقیه باحال/باهوش/باهوش/هرچیزی باشم."
این تشدید و بزرگتر شد زیرا او به دنبال شغلی بود که او را بسیار در کانون توجه قرار داد و او را در معرض فشارهای زیاد قرار گرفتن در مقابل دوربین قرار داد.
مارکل در طول یک تماس بازیگری درباره یک لحظه عمیقا شخصی برای طرفدارانش صحبت کرد که در آن یک کارگردان واقعاً عزت نفس او را افزایش داد و به او کمک کرد تا ارزش خود بودن و باور به خودش را درک کند. او می گوید که به او گفت؛ "تو باید بدونی که کافی هستی. آرایش کمتر، مگان بیشتر" و این کلمات واقعاً در او طنین انداز شد.
اکنون، سالها بعد، مگان به شهرت بینالمللی دست یافته است و مانند هر کس دیگری، با نبرد عجیبی با عزت نفس خود مواجه است. این کلمات همچنان او را ثابت می کند و گهگاه به او انگیزه لازم را می دهد تا به خودش وفادار بماند و به پوست خودش اعتماد داشته باشد.