10 جملات لیندا بلچر که همه مادران می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند

فهرست مطالب:

10 جملات لیندا بلچر که همه مادران می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند
10 جملات لیندا بلچر که همه مادران می توانند با آنها ارتباط برقرار کنند
Anonim

هر وقت یکی از طرفداران سریال انیمیشن Bob's Burgers کلمه "خیلی خوب" را می شنود، فقط آن را نمی شنود، بلکه تصور می کند لیندا بلچر با اشتیاق آن را می گوید. او فردی فوق العاده شاد است، و لیندا نیز یک مادر عالی و قابل ارتباط است.

لیندا نمونه ای عالی از اینکه یک مادر خوب است. او ممکن است کامل نباشد، اما عاشق فرزندانش است و واضح است که برای آنها هر کاری انجام می دهد، که شامل درگیر شدن در برخی از برنامه های مشکوک آنها می شود. مواقع زیادی وجود دارد که مادران واقعی می توانند با او ارتباط برقرار کنند.

10 "بدون پسر، بدون مهمانی، بدون احضار ارواح،"

تصویر
تصویر

بچه دار شدن شگفت انگیز است، اما والدین به سختی آسان است. به هر حال، بچه ها می توانند کارهای بسیار غیرمنتظره ای انجام دهند. با وجود اینکه شخصیت‌های این سریال تخیلی هستند، اما جوان‌ترین‌ها هنوز خود را درگیر مشکلات زیادی می‌کنند، به همین دلیل است که لیندا باید این جمله را در فصل دوم سریال به آنها بگوید.

در این مرحله از سریال، او و باب جین و لوئیز را تحت مراقبت تینا می گذارند. پس از رفتن آنها، بچه ها با کمی دردسر مواجه می شوند، زیرا تینا با دوست جدیدی معاشرت می کند که تأثیر بدی دارد.

9 «دوستش دارم! اعتماد به نفس را دوست داشته باشید!»

تصویر
تصویر

همه والدین می دانند که تقویت اعتماد به نفس فرزندشان مهم است و این کاری است که لیندا در موارد متعدد انجام می دهد. یک مثال عالی مکالمه ای است که بین او و دختر بزرگش، تینا، در قسمت چهاردهم فصل ششم با عنوان «هورمونیوم ها."

در این مرحله از نمایش، لیندا از کنار اتاق خواب تینا می گذرد و به او یادآوری می کند که وقت آن است که بلند شود و برای مدرسه آماده شود. تینا به او اطلاع می دهد که مدرسه باید برای او آماده شود و لیندا می گوید که او عاشق اعتماد به نفس تینا است. تینا و لیندا هر دو الهام بخش هستند.

8 «بسیار خوب! داستان فریکی فرند!»

تصویر
تصویر

همه به خصوص کودکان سرگرمی هایی دارند. علاوه بر این، مادران می‌دانند که مهم است فرزندانشان را به چیزهایی تشویق کنند که به آنها علاقه دارد و مهارت‌های فکری آنها را گسترش دهند.

این دقیقاً همان کاری است که لیندا بلچر در مورد یکی از بزرگترین سرگرمی های تینا انجام می دهد، یعنی نوشتن داستان های تخیلی جالب درباره دوستانش. لیندا وقتی می‌فهمد که یکی از همسالان تینا با او بدرفتاری کرده و قصد دارد داستان‌های او را برای همه در مدرسه بخواند، این خط را به تینا می‌گوید. این صحنه یکی از بسیاری از صحنه های این سریال است که نشان می دهد لیندا چقدر هر یک از فرزندانش را دوست دارد.

7 "به من نگو که حمله ی مزخرف نداشته باشم!"

تصویر
تصویر

هر زنی که بچه بزرگ کرده است می داند که گاهی اوقات چقدر می تواند سخت باشد، به خصوص وقتی آنها نوجوانان کمی بداخلاق هستند. حتی مادران خیالی مانند لیندا نیز باید با روزهای سختی مانند این دست و پنجه نرم کنند.

در این مرحله از سریال، تینا به دلیل مدت زمانی که در مدرسه با دختر جدید می گذراند، بسیار متفاوت از حد معمول عمل می کند. او حتی در مدرسه دچار مشکل می‌شود و اساساً به مادرش می‌گوید که این موضوع را جدی نگیرد، زیرا فکر می‌کند جدی نیست، که باعث می‌شود لیندا این جمله را بگوید.

6 «پیش‌بینی شگفت‌انگیز است!»

تصویر
تصویر

گاهی اوقات مادرها فقط می خواهند مطمئن شوند که فرزندانشان دوستان زیادی دارند و لیندا بلچر هم فرقی ندارد.او فردی اجتماعی است، بنابراین برایش عجیب به نظر می رسد که لوئیز به داشتن دوستان بی علاقه به نظر می رسد. در فصل چهارم سریال، لیندا با دعوت از تعدادی از همکلاسی هایش، لوئیز را غافلگیر می کند. لیندا سعی می‌کند با برگزاری یک نمایش مد، از تفریح لوئیز و دختران اطمینان حاصل کند که لوئیز از آن لذت نمی‌برد.

هر یک از شرکت کنندگان لباس خلاقانه ای به تن می کنند. یکی از بچه ها یک کت بارانی با عینک آفتابی می پوشد که لیندا را وادار می کند این جمله را بگوید.

5 "تینا، با مامان برقص."

تصویر
تصویر

هر مادری از انجام کارهای سرگرم کننده با فرزندانش لذت می برد. این به ویژه در مورد لیندا بلچر صادق است، و این بخشی از چیزی است که او را بسیار قابل ارتباط می‌کند.

این قسمت "روز مادر" نام دارد و نوزدهمین قسمت از فصل هشتم Bob's Burgers است. داستان حول محور کارهایی است که خانواده برای لیندا در روز مادر انجام می دهند.ظاهراً او از رفتن به برخی رویدادها لذت می برد تا بتواند مقداری از غذای رایگان را بخورد. به نظر می رسد که بچه ها نیز آن را دوست دارند. در یک نقطه، لیندا سعی می کند تینا را به رقصیدن با او وادار کند.

4 "مزخرف یا مامان-حس؟"

تصویر
تصویر

چیزهایی وجود دارد که به نظر می رسد فقط مادران قادر به درک آن هستند و لیندا این را می داند. این زمانی ثابت می شود که او و باب در مورد اینکه چگونه کوچکترین فرزندشان یک پروانه اجتماعی نیست صحبت می کنند.

باب به او می گوید که لوئیز واقعاً از آن دسته بچه هایی نیست که دوست های زیادی می خواهد. او ترجیح می دهد به تنهایی پرواز کند. اما لیندا می‌داند که باید دوستی پیدا کند و به او پیشنهاد می‌کند که سعی کند این کار را انجام دهد، حتی اگر فوراً در مورد آن هیجان‌زده نیست. باب به او می‌گوید آنچه او گفت مزخرف است، و او با این خط کلاسیک پاسخ می‌دهد.

3 "من ترکیه آلفا هستم."

تصویر
تصویر

فرهنگ_پروری ممکن است کمی سخت باشد، و گاهی اوقات برای مادران خوب است که به خود یادآوری کنند که آنها مسئول هستند. بنابراین، این خط احتمالاً چیزی است که بسیاری از مادران می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.

با این حال، دلیل گفتن لیندا کمی متفاوت است. در اپیزودی که «طلوع پک» نامیده می‌شود، اوضاع با گروهی از بوقلمون‌ها کمی از کنترل خارج می‌شود و لیندا تصمیم می‌گیرد هر کاری که می‌تواند انجام دهد تا اوضاع را تحت کنترل درآورد. هنگامی که اوضاع کمی آرام شد، به بوقلمون ها اطلاع می دهد که او مسئول است.

2 "باشه تینا، وقت آن است که جلیقه ات را بپوشی."

تصویر
تصویر

بسیاری از مادران وقتی به بزرگ شدن بچه هایشان فکر می کنند احساساتی می شوند. لیندا هم همین کار را می کند، و صادقانه بگویم، این او را به شخصیت بهتری در سریال تبدیل می کند. لیندا این جمله را در قسمت دهم فصل چهار می گوید که «Presto-Tina-0» نام دارد.در این مرحله از نمایش، تینا دستیار شعبده باز می شود، به همین دلیل است که او باید یک کت تنگ بپوشد.

ژاکت باعث می شود لیندا درباره روز عروسی آینده تینا فکر کند و او متوجه می شود که بزرگ ترین فرزندش چقدر سریع بزرگ می شود. این فکر مثل هر مادری اشک در چشمانش می آورد.

1 "من باید یک کتاب والدین بنویسم."

تصویر
تصویر

وقتی والدین نسبت به توانایی های خود در تربیت فرزند احساس اطمینان می کنند، تمایل دارند به دیگران توصیه کنند. از آنجایی که لیندا سه فرزند دارد، او در نقش مادری راحت است و با نوشتن کتابی درباره تربیت بچه‌ها شوخی می‌کند.

لیندا این نقل قول را در طول اپیزود به نام "بچه ها فرار می کنند" می گوید. داستان حول محور این واقعیت است که لوئیز باید به دندانپزشک سفر کند، که از آن می ترسد. بنابراین، او به خانه خاله‌اش فرار می‌کند و باب و لیندا تینا و جین را می‌فرستند تا او را به خانه بیاورند، که در نهایت انجام می‌شود.

توصیه شده: