"سرقت پول": & خط آخر هر شخصیت

فهرست مطالب:

"سرقت پول": & خط آخر هر شخصیت
"سرقت پول": & خط آخر هر شخصیت
Anonim

Money Heist به طور رسمی پایان یافت و طرفداران هنوز در حال هیجان در قسمت های پایانی هستند. با این همه پیچ و خم، هضم آنچه واقعاً در بانک مرکزی اسپانیا اتفاق افتاده، دشوار است. پروفسور دزدی تقریباً کاملی را در ضرابخانه سلطنتی اسپانیا انجام داد اما تعدادی از سربازان در راه گم شدند. برای نجات ریو، این باند مجبور شد 90 تن طلا را غارت کند. زمانی که پسر گمشده برلین، رافائل، دزدان را سرقت کرد، این نقشه تقریباً نتیجه معکوس داد.

خوشبختانه، پروفسور همیشه یک برنامه پشتیبان برای طرح پشتیبان دارد. در نهایت، همه چیز بدون مشکل پیش رفت و پس از مذاکره با سرهنگ تامایو، باند مرگ خود را جعل کرد و با طلا فرار کرد. La casa de papal با جشن گرفتن این پیروزی و یادآوری کسانی که به طرز غم انگیزی در این راه جان باختند به پایان می رسد. در اینجا لیستی به یاد ماندنی از اولین و آخرین خط همه افراد از این مجموعه آمده است.

8 Jaime Lorente: Denver

پس لرد 17 و لیدی 23؟

در یک موضوع شوخی، وقتی پروفسور می پرسد که آیا آنها باید به یکدیگر در اعداد، سیارات یا نام شهرها اشاره کنند… دنور اعداد را انتخاب می کند. او می پرسد که آیا می توان آنها را به عنوان لرد و خانم خطاب کرد و بیننده بلافاصله می داند که شخصیت او دلقک گروه است.

اتفاقاً یک کلمه هم نگفتم

در قسمت آخر، سرهنگ تامایو دنور را با پیشنهادی برای نجات او، همسرش و فرزندشان وسوسه کرد که در صورت حمله به باند. در گرمای لحظه، به نظر می رسید که دنور می خواهد تکان بخورد اما قلبش بزرگتر از منیتش بود. دنور تنها کسی بود که در بازداشت پلیس قرار گرفت و بخشی از ترفند مرگ ساختگی نبود.وقتی دوباره با آنها متحد شد مطمئن شد که آنها می‌دانستند که او هرگز قوز نمی‌کند.

7 استر آسبو: استکهلم

لطفا نفس بکش

استکهلم تنها شخصیتی است که هم نقش یک گروگان و هم یک دزد را بازی می کند که برای رزومه او قابل توجه است. در فصل اول، مونیکا گازتامباید با مردی متاهل رابطه داشت که در نهایت پدر فرزند متولد نشده او شد. اولین خط او در پاسخ به او بود که به او گفت نفسش را بند آورده است. خوشبختانه آن رابطه زیاد دوام نیاورد و او به زودی در آغوش دنور افتاد.

و برگشت ناپذیر است

آخرین خط او در برنامه اشاره به دستگیری و بازداشت دنور بود. در آن لحظه او معتقد بود که این عمل غیرقابل برگشت است، اما خوشبختانه پروفسور برنامه های دیگری داشت.

6 میگل هران: ریو

پس سیارات؟

اولین سطر نمایش ریو از صحنه زمانی می آید که کل خدمه در تلاش برای کشف نام مستعار خود هستند.پروفسور پرسید که آیا می خواهند از بین اعداد، سیارات یا نام شهرها انتخاب کنند؟ همانطور که همه ما می دانیم آنها در نهایت با نام شهرهای نمادین رفتند. تصور کنید آنها در نهایت سیارات را انتخاب کردند! زهره، مریخ، زحل مانند ریو، دنور و توکیو احساس خوبی ندارند.

متشکرم

آخرین خط میگوئل هران زمانی از دل بیرون می آید که به چشمان پروفسور نگاه می کند و از او برای بازگشت به خاطر او تشکر می کند. ریو در فصل سوم دستگیر و شکنجه شد و عاملی برای دزدی دوم شد. در طول تلاش برای نجات او، عشق زندگی او توکیو در داخل بانک اسپانیا درگذشت. این "متشکرم" از محل سپاسگزاری بود که پروفسور او را از دست پلیس اسپانیا نجات داد.

5 پدرو آلونسو: برلین

من به شما اطمینان می دهم که یک روانپزشک با تفنگ ترسناک تر از یک اسکلت است

برلین در فصل اول به گروه اطمینان داد که ماسک ها و تفنگ های آنها گروگان ها را به خوبی می ترساند. یک روان پریش با اسلحه ترسناک تر از چیزی است که فکر می کنید.

من زندگی ام را صرف این کردم که کمی سوراخ باشم، اما امروز فکر می کنم دوست دارم با وقار بمیرم

در طول فصل دوم پایانی، برلین خود را فدای این باند کرد و با وقار فراوان مرد. برلین با یک سری فلاش بک با او و برادرش، پروفسور، در این نمایش نقشی ادامه داشت.

4 آلبا فلورس: نایروبی

میدونی باید اونجا چیکار کنی؟

خط اول نایروبی کمی دیرتر از بقیه آمد، زیرا سرقت از قبل آغاز شده بود. بعد از اینکه توکیو یک حرکت بی پروا انجام داد، نایروبی دوستش را به دلیل عدم پایبندی به برنامه پروفسور سر کار گذاشت.

من نمی دانم

مرگ نایروبی یکی از تکان دهنده ترین صحنه های کل نمایش بود. شخصیت او در فصل چهارم پس از شلیک گلوله گاندیای وحشی به سر او مرد. دنور درست قبل از آن از او پرسید که شکنجه‌گرش کجاست و او پاسخ داد: «نمی‌دانم. مرگ او پایانی وحشیانه برای چنین شخصیت محبوبی بود.

3 Itziar Ituño: Lisbon

پائولا، تو اینجا به یک گل عالی نیاز داری

این بازرس که تبدیل به دزد شده بود فهمید که عشق پاسخ همه چیز است. قبل از اینکه به یک زندگی پر جنایت روی بیاورد، فقط یک مادر بود. اولین خط راکل موریلو با دخترش پائولا است که در انجام تکالیف به او کمک می کند.

سرجیو

وقتی راکل عاشق پروفسور شد، همه چیز برای راکل بسیار پیچیده تر از تکالیف شد. او آخرین خط خود را در یکی از شدیدترین صحنه های نمایش ارائه می دهد. وقتی سرهنگ شمارش معکوس می کند، کل باند در معرض اسلحه هستند.

2 Úrsula Corberó: توکیو

اسم من توکیو است

از آنجایی که توکیو کل نمایش را روایت کرد، منطقی است که او خود را به تماشاگران معرفی کند. طرفداران به داستان نحوه آشنایی او با پروفسور و عشق او به سرقت گوش می دهند.

به طوری که هیچ کس در باند دیگر مجبور به سرقت از بانک نشود

به‌عنوان راوی، صدای توکیو فراتر از نارنجک‌هایی بود که به بدنش منفجر شدند. همانطور که باند با هلیکوپتر به سمت آزادی حرکت می کند، اکنون ثروتمندترین افراد روی کره زمین هستند. پروفسور مطمئن شد که آنها در امان خواهند بود و دیگر هرگز مجبور به سرقت از بانک نخواهند شد.

1 آلوارو مورته: پروفسور

ببخشید، آیا یک دقیقه فرصت دارید؟

وقتی پروفسور برای استخدام اولین عضوش، توکیو رفت، در حالی که او سرگرم سرگرمی پلیس بود، کنار او ایستاد. او نمی دانست در آن لحظه پروفسور فرشته نگهبان او خواهد شد.

و طلا؟

سخن پایانی پروفسور درباره ۹۰ تن طلای سرقت شده از بانک اسپانیا بود. او از آلیشیا سیرا می پرسد که طلا کجاست و او در پرتغال پاسخ می دهد: "یک گنج خانه کوچک."

توصیه شده: