در سال ۲۰۱۷، گرتا گرویگ اولین کارگردانی انفرادی خود را با درام/کمدی Lady Bird انجام داد، فیلمی که فهرستی از سالهای پرآشوب نوجوانی یک دختر جوان همنام را نشان میدهد. فیلمنامه دارای ضربات داستانی باورنکردنی است که فیلم به طور طبیعی به عنوان یک درام تخیلی فوق العاده در مورد زندگی یک نوجوان ظاهر می شود. با این حال، آنقدرها هم که به نظر می رسد خیالی نیست. لیدی برد، به یک داستان عالی، بر اساس داستان خودش است، اما روح اصلی داستان از تجربیات دبیرستانی خود گرتا، خوب و بد، سرچشمه می گیرد.
نقش اصلی در لیدی برد، کریستین مک فرسون با بازی Saoirse Ronan، کاملاً مطابق با توصیف گرتا از سال های نوجوانی خود است.و معلوم شد که رونان تجربه کارگردان را با دقتی باورنکردنی تکرار کرده است. اقدام رونان به تحسین گسترده منتقدان منجر شد. او به دلیل اجرای واقعی و شدید و ارائه دیالوگهای فوقالعاده چخماق مورد ستایش قرار گرفت. مدت زیادی پس از انتشار، لیدی برد به بهترین اجرای رونان تبدیل شد.
گرتا گرویگ در ساکرامنتو، کالیفرنیا به دنیا آمد و بزرگ شد. او در یک دبیرستان خصوصی کاتولیک تحصیل کرد. و درست مانند لیدی برد، گرتا نیز از ریشه های فروتنی می آید. علاوه بر این، او گفته است که میتواند «خود را به زمانی برساند که کمتر تنها باشد» که تقریباً شبیه آنچه لیدی برد میگوید به نظر میرسد. همه کسانی که به این فیلم توجه داشتند، کمترین احتمال را دارند که تفاوت بین دوران دبیرستان ادعایی گرتا و لیدی برد را دریابند.
علاوه بر کارگردانی، گرتا فیلمنامه این فیلم را نیز ساخته است. او به نوعی از تجربهاش در دوران نوجوانی شگفتزده شده بود و ظاهراً نمیتوانست به داستانی بهتر و جذابتر در سال تحصیلی فکر کند.فراز و نشیبهای خط خودش با آنچه از فیلم از نظر خط داستانی انتظار میرفت کاملاً همسو بود، بنابراین او دلیلی برای عقبنشینی نداشت. و او همه چیز را از دست داد.
هرچقدر هم که طرح داستان با دوران نوجوانی گرتا به نظر می رسد، نمی توانید آن را یک فیلم زندگی نامه ای بنامید. گرتا تکههایی از زندگیاش را کنار گذاشته است، اما این لزوماً به این معنا نیست که کل شخصیت فقط در اطراف او حلقه میزند. گرتا برای پاک کردن تصورات غلط در مورد نقش، گفت:
"هیچ چیز در فیلم به معنای واقعی کلمه در زندگی من اتفاق نیفتاده است، اما هسته ای از حقیقت دارد که با آنچه من می دانم طنین انداز است." خب، اظهارات او نشان می دهد که لیدی برد حتی ممکن است خلاصه ای مفهومی از چندین دانش آموز دبیرستانی باشد. سال گرتا.
گرتا عناصر گذشته خود را به شیوه ای بسیار خوب مرتب کرد و کل اجرا حتی بهتر بود. فعالیتهای مختلف از بازیگری تا کارگردانی، همه عالی پیش رفتند.علاوه بر طرفداران، حتی منتقدان نیز چاره ای جز تشویق ایستاده به بازیگران و عوامل نداشتند. منتقد نیویورک تایمز گفت: "کمال صفحه نمایش بزرگ… هر خطی شبیه چیزی است که یک شخص ممکن است واقعا بگوید، به این معنی که فیلم فوق العاده خوب بازی شده است." اسکات در مورد نمایش فوق العاده مهارت های بازیگری. بدون شک، رونان بهترین انتخاب گرتا برای این نقش بود.
در واقع، گرتا حتی قبل از اینکه مقصد را بداند، سفر خود را آغاز کرد. بدون شک، او دید وسیعی داشت، اما به اندازه کافی در مورد اینکه دقیقاً برای چه چیزی میرفت نمیدانست. گرتا با روشن کردن سبک کار خود، اظهار داشت: «مثل 350 صفحه بود که من به آنها نگاه کردم و فهمیدم چه چیزی ضروری است و چه چیزی برای من هسته اصلی داستان است. من واقعاً قبل از نوشتن تصمیم نمیگیرم که هسته یک داستان چیست، بلکه مینویسم تا بفهمم داستان چیست.» مثل اینکه بدون هیچ ایده شروع به نوشتن کرد و برای تکمیل ایده آن را تمام کرد.خیلی مریض!
عشق استثنایی کارگردان به خانه اش با فیلم آشکار می شود. برای داشتن توانایی درک ارزش واقعی عشق، ابتدا باید در غیاب مطلق آن زندگی کنید. گرتا با اشاره به ستون فقرات فیلم، اظهار داشت: «من واقعاً میخواستم فیلمی بسازم که بازتابی از خانه و معنای خانه باشد و اینکه ترک خانه چگونه برای شما و عشق شما به آن تعریف میکند. احساس میکردم نامهای عاشقانه به ساکرامنتو است، و احساس میکردم، چه راهی بهتر از اینکه از طریق کسی که میخواهد از آن خارج شود، یک نامه عاشقانه بنویسم، و بعد بفهمم که آن را دوست داشتهاند؟»
این فیلم با دریافت پنج نامزدی جایزه اسکار علاوه بر دو برنده در گلدن گلوب، تحسین گسترده ای را به دست آورد. این فیلم کاوشی در چند عنصر دنیوی مانند رابطه مادر و دختر، دردهای جدایی و احساس فردیت است. این یک فیلم بسیار منحصر به فرد در یک موضوع بسیار رایج است.