بازیگر استیو کارل چند سال پیش با گفتن اینکه ریبوت کمدی کمدی محبوب NBC او به نام The Office امروز کار نمی کند سر و صدای زیادی به پا کرد.
او در اکتبر 2018 به Esquire گفت: "ممکن است انجام آن نمایش امروز غیرممکن باشد و مردم آن را به روشی که ده سال پیش پذیرفته بودند بپذیرند. آب و هوا متفاوت است." نمایش کاملاً اشتباه فکر می کند. می دانید نکته این است؟ اما من فقط نمی دانم اکنون چگونه پرواز می کند. امروز آگاهی بسیار بالایی از چیزهای توهین آمیز وجود دارد - که مطمئناً خوب است. اما در عین حال، وقتی شخصیتی مثل آن را به معنای واقعی کلمه در نظر بگیرید، واقعاً کار نمی کند."
این بیانیه به دلیل محبوبیت مجدد سریال در نتفلیکس و افزایش فزاینده طرفداران فداکار، در میان طرفداران، به ویژه آنهایی که تا آن زمان، امیدوار به راه اندازی مجدد بودند، درگیری ایجاد کرد. این نقل قول اغلب نادرست توصیف شده است، و برخی از آن به عنوان پایه ای برای حمایت از استدلال خود استفاده می کنند که اخیراً کمدی بیش از حد بهداشتی شده و "PC" (از نظر سیاسی صحیح) شده است.
کارل هرگز این استدلال را مطرح نکرد، اولاً: تفسیر او، در متن کامل، بسیار واضح تر از این بود که بگوید، اگر نمایش امروز کاملاً جدید بود، مردم برای کنار گذاشتن کاستی های موجود مشکل تر داشتند. درک منظره سیاسی و اجتماعی جهان توسط مایکل اسکات، و همچنین شخصیت های دیگر آن نمایش، به منظور لذت بردن از آن.
دوم، هرچند، حتی اگر این تمایز را کنار بگذاریم، کارل احتمالاً در این مورد اشتباه می کند. این واقعیت را فراموش نکنید که نمایش آشکارا توانسته است سالها به همان شکلی که هست طرفداران جدیدی را جذب کند: اگر به سبک داستان سرایی The Office و نحوه پیشروی قوسهای تمام شخصیتها با دقت بیشتری نگاه کنید، شروع به دیدن خواهید کرد. که حقیقت امر برعکس آن چیزی است که بسیاری از مردم فکر می کنند.دفتر اصلاً برای مخاطبان مدرن «نامناسب» نبود. این در واقع یکی از اولین برنامههای تلویزیونی بود که به «قوانین» رایانه شخصی یا فرهنگ بیداری که امروز میشناسیم پرداخته و «از آن پیروی میکند».
این در مورد محتوا نیست: درباره نحوه برخورد با آن است
اگر داستانی خوب روایت شود، مخاطب آن می داند که قرار است با کدام شخصیت ها و به چه شکلی همذات پنداری کند. سیگنال دهی روایت یک هنر ظریف است، اما یکی از مهم ترین بخش های هر نوع نوشتاری است. از آنجایی که هدف از مصرف رسانه هایی مانند کتاب، تلویزیون، نمایشنامه و فیلم کمک به ما در تفسیر و پردازش زندگی خودمان است، برای نویسنده چنین آثاری مهم است که بتواند به ما بگوید که کدام شخصیت ها در روایت فکر می کنند. درست یا خوب، و کدامها «شر» یا «اشتباه» یا «بد» هستند، و همچنین کدامیک مهم هستند و کدامها زیاد نیستند.
در فیلمها و کتابهایی که دارای یک داستان و شخصیت اصلی هستند، انجام این کار به اندازه کافی آسان است. قهرمانان و تبهکاران وجود دارند، و آن قهرمانان و تبهکاران راهنما، دوستان و دشمنانی دارند که تشخیص همه آنها به اندازه کافی آسان است. با این حال، کمدیهای جدید و مدرن مانند The Office، این موضوع را پیچیدهتر میکند. اینها هیچ جستجو یا داستان اصلی ندارند، و هیچ شرور واضحی وجود ندارد: این فقط یک دسته از مردم هستند که زندگی خود را به بهترین شکلی که می توانند زندگی می کنند، نه کاملاً خوب هستند و نه کاملاً شر. بیشتر شبیه زندگی واقعی است.
در حقیقت، آنچه کمدیهای کمدی مانند این به ما میدهند، مجموعهای از داستانهای مختلف است که همه در هم پیچیده شدهاند. هر یک از بازیگران روایت خود را دارند، و روایتی که ما دنبال میکنیم و کدام شخصیت را ریشهیابی میکنیم، فصل به فصل و قسمت به قسمت متفاوت است. با این حال، آنچه نمایش به جای یک قهرمان اصلی به ما می دهد، چیزی است به نام «مردان راست».
در این زمینه، "مردان راست" به معنای مردان دگرجنسگرا نیستند.یک مرد مستقیم در یک کمدی مردی است که به هیچ چیز نمی خندد، مهم نیست چقدر احمقانه یا مسخره است، که اغلب به خود کمدی اضافه می کند. در دفتر، که در آن بسیاری از شخصیتها افراد وحشی، عجیب و نامناسبی هستند، مردان رک که نمیخندند، همانهایی هستند که مخاطب به سمت آنها گرایش پیدا میکند. جیم و پم دو مورد آشکار هستند. در ابتدا، رایان و توبی را نیز داریم. بعداً، در حالی که رایان شروع به از دست دادن آن می کند و توبی به نوعی "از نظر ذهنی چک می کند"، ما باید به جای آن به دنبال اسکار باشیم.
شخصیتهایی مانند این، که بهعنوان افراد عاقل معرفی میشوند، هر زمان که مایکل شوخیای بیش از حد هولناک انجام میدهد یا زمانی که دوایت درباره مفهومی که برای راحتی به نظر میرسد کمی راستگرا به نظر میرسد، به جست و خیز میکند، برای همدردی به دوربین نگاه میکنند. ، دریچه ای هستند که مخاطب از طریق آن نمایش را می بیند. وقتی جیم با این قیافه «باورت میکنی» به دوربین نگاه میکند، کاری که او واقعاً انجام میدهد این است که به همه ما که در حال تماشای آن هستیم علامت میدهد که اگرچه سکوت میکند، اما فکر نمیکند که این مشکلی ندارد یا اصلاً با آن موافق نیست..
یک دلیل بزرگ برای خنده دار بودن The Office طنز نامناسب و ترسناک است، درست است. اما دلیل اینکه طنز کار می کند این نیست که مخاطبان با آن موافق هستند: این است که می دانیم نامناسب است. ما می ترسیم چون بد است، نادرست است، و نمی توانیم باور کنیم که آن شخصیت ها چنین می گویند. خیلی اشتباهه که خنده داره و دلیل اینکه خندیدن به آن اشکالی ندارد این است که خود نمایش از طنز چشم پوشی نمی کند. چگونه این را بدانیم؟ ببینید چه کسی جوک میگوید، و ببینید چه کسی جوک میگوید.
مردان رک هرگز کسانی نیستند که جوک های ترسناکی را ارائه می کنند. همیشه شخصیت هایی مانند مایکل، دوایت، آنجلا یا پکر هستند. شخصیتهایی که میدانیم از نظر سیاسی نادرست یا بیش از حد مغرور (یا گاهی اوقات دیوانه) هستند. کل دفتر اغلب وقتی این شخصیتها را از یک خط عبور میکنند محکوم میکنند، اما حتی اگر این کار را نمیکنند، همیشه میتوانید روی هر کسی که نزدیکترین فرد به دوربین است حساب کنید تا با نگاهی ناپسند، آنچه را که همه ما به آن فکر میکنیم، بگوید. تکان دادن سر، یا اظهار نظر کنایه آمیز.
به این ترتیب، نمایش در واقع روشی را که ما باید در این دوره مدرن با افزایش آگاهی و حساسیت اجتماعی رفتار کنیم، الگوبرداری می کند. نه با نشان دادن نحوه رفتار، لزوماً: کارل از این نظر درست می گوید، کمدی زیادی در این نوع آموزش وجود ندارد. در عوض، دقیقاً به ما نشان می دهد که چه کاری را نباید انجام دهیم. قرار نیست از خودمان الگوبرداری کنیم از شخصیت های بی احترام. (این در همان اوایل "روز تنوع" مشخص شده است، جایی که مایکل سیلی می خورد).
یکی از شگفت انگیزترین چیزها در مورد The Office، و شاید یکی از بزرگترین دلایلی که نمایش امروز بسیار مهم است، این است که ما قرار نیست شخصیت هایی مانند مایکل یا دوایت یا آنجلا را به عنوان دلایل گمشده در نظر بگیریم: نمایش، ما باید رشد آنها را تماشا کنیم. آنها از طریق دوستی با شخصیتهای دیگر یاد میگیرند که در طنز و همچنین در زندگی، دلسوزتر و روشنفکرتر باشند.
هیچ مثال واضحتری از آنچه بینندگان قرار است از «دفتر» بیرون بیایند، نسبت به نمونهای که وقتی به تفاوت مایکل اسکات در قسمت اول و آخرش نگاه میکنید، وجود ندارد. در ابتدا، مایکل یک رئیس وحشتناک است، و نه یک فرد بزرگ. تنها چیزی که او میخواهد توجه و خندیدن است، و هر جوک یا روشی را امتحان میکند تا آن خندهها را به دست آورد، مهم نیست که چه کسی توهین کند. او بچه گانه و خودخواه است.
اما تنها چیزی که او می خواهد عشق است. در قسمت های آخرش، او این عشق را دارد: او تاد پکر، نماد و ریشه طنز توهین آمیز او را به نفع هالی مهربان و دوست داشتنی محکوم می کند. او با تک تک اعضای دفتر خداحافظی می کند، نه با انتظار هدیه از آنها، بلکه با تلاش برای دادن هدایا. او عشقی را دارد که همیشه آرزویش را داشت، و یاد گرفته است که آن را با فداکاری پس بدهد.
کاراکترهای دیگر دستخوش دگرگونیهای مشابهی میشوند: دوایت ارزش دوستی را بیش از یک گرگ تنها بودن میآموزد و میآموزد که با دیگران مانند خود رفتار کند. حتی آنجلا در نهایت یاد می گیرد که اصول سفت و سخت خود را رها کند و دیگر قضاوت نمی کند.
با نگاهی به این دگرگونیها، مشخص میشود که گرگ دانیلز و تیم نویسندگانش دقیقاً میدانستند که هنگام ایجاد نسخه آمریکایی The Office چه کار میکنند. آنها برنامهای بیاحترامی نمینوشتند تا با «فرهنگ رایانههای شخصی» مقابله کنند: آنها سعی داشتند دفتری در دنیای واقعی به ما نشان دهند، جایی که شخصیتهای آشنا مجبور میشوند با یکدیگر کار کنند و با خصلتهای یکدیگر زندگی کنند. ، به این دلیل، در طرف مقابل افراد بهتر و با درک بیشتری بیرون بیایید. این پیامی است که هرگز قدیمی نخواهد شد، و در واقع، ممکن است امروز حتی بیشتر از زمان پخش آن مرتبط باشد.
دور زدن از کسانی که به نظر می رسد آنقدر از نظر سیاسی گمشده یا تمایل زیادی دارند تا ارزش وقت ما را داشته باشند، می تواند آسان باشد. همچنین به راحتی می توان به آن ها خندید، هنگامی که آنها چیز دیوانه کننده ای می گویند یا انجام می دهند. اما اغلب، این افراد توسط جامعه رها شده اند: آنها بی احساس یا شدید یا بیش از حد خشن می شوند، زیرا عشق مورد نیاز خود را دریافت نکرده اند یا در معرض افراد مناسب قرار نگرفته اند.دفتر به ما نشان می دهد که، در حالی که برخی از این افراد هرگز نمی آیند (مثلاً تاد پکر)، دیگران (تا زمانی که خطرناک نباشند) هنوز اساساً افراد خوبی هستند و پتانسیل تغییر کامل خود را دارند. ، اگر فقط فرصت داده شود.