هنگامی که چهارمین فیلم کمدی ضبط شده بو برنهام، Inside، Netflix را در ۳۰ مه امسال به نمایش گذاشت، فوراً به یک موفقیت تبدیل شد و در عرض یک روز به ۱۰ فیلم برتر تبدیل شد. نگران این واقعیت نباشید که این کمدین تحسینشده هزاره از سال 2015، زمانی که شروع به حملات پانیک روی صحنه کرد، استندآپ انجام نداده است.
این قطعه در Rotten Tomatoes 93% و در Metacritic 98% امتیاز دارد که با معیارهای خود نشان دهنده تحسین جهانی است. حتی یک منتقد آن را "سند اساسی آن دوره" نامید.
بنابراین منطقی است که وقتی برنهام توییتی ارسال کرد و اعلام کرد که نمایش زنده Inside در سینماهای منتخب در سراسر ایالات متحده انجام می شود، آنها در عرض دو ساعت ناپدید شدند. خوشبختانه برای این نویسنده، این محبوبیت باعث شد تا دور دوم برنامههای نمایش در همان روز برگزار شود، که در واقع توانستم بلیتهایی برای آن تهیه کنم.
من با شریک زندگیم و هم اتاقی ام به نمایش ساعت 9 شب در روستای شرقی آنجلیکا در نیویورک رفتم، و حتی با وجود اینکه نمایش ویژه را با هر دوی آنها بارها دیده بودم، کاملا آماده نبودم. تأثیری که تماشای آن به صورت زنده، در اتاقی پر از غریبه ها، خواهد داشت.
دوره گرم کردن
بودن بخشی از مخاطب پدیده جالبی است. حضور دیگران هم میتواند شما را به سکوت در زمانی که معمولاً میخواهید واکنش نشان دهید بترساند، یا میتواند احساساتی را از شما بیرون بکشد که در غیر این صورت در درون خود نگه میداشتید.
بعد از گذشت بیش از یک سال، اکنون مشخص شده است که بخشی از مخاطب بودن به همان اندازه که ما انسان ها می دانیم به بخشی از "ذهن کندو" بودن نزدیک است - ممکن است افکار و احساسات خود را در مورد چیزی که دارید داشته باشید. دارم تماشا میکنم، اما یک اجرای خوب این قدرت را دارد که اتاقی پر از نظرات فردی را به یک مجموعه واحد تبدیل کند که یک پاسخ میدهد.
لازم به ذکر است که قبل از پرداختن به این موضوع، زیرا تجربه من در تئاتر خاص من شبیه تجربه دیگران نخواهد بود. من توییت هایی را دیدم که در آن عکس ها و فیلم هایی از مردم در حال رقصیدن و آواز خواندن از صمیم قلب، یا تکان دادن چوب های برق در اطراف، در نمایش های دیگر بود. هر مخاطب از افراد کاملاً متفاوتی تشکیل شده است، بنابراین هیچ دو تجربه مشابهی وجود نخواهد داشت.
هنگامی که لوگوی نتفلیکس در ابتدای نمایش من روی صفحه نمایش رونق گرفت، واضح بود که این تئاتر خاص هنوز «آنجا» نبوده است. حتی در پاسخ به این هم چند قهقهه پراکنده شنیده شد - بالاخره تماشای نتفلیکس در یک تئاتر عجیب به نظر می رسد - اما آن واکنش جهانی هنوز وجود نداشت.انگار یادمان رفته بود که چگونه مخاطب باشیم.
این احساس قطع ارتباط در چند شماره اول ادامه داشت. وقتی بو برای اولین بار روی پرده آمد، مردم تشویق میکردند، اما تشویقی مردد و نامطمئن بود و به دنبال آن خندههای عصبی و خجالتآمیز کسانی بود که دیر به آن پیوستند. این الگو تا «محتوا» و «کمدی» ادامه پیدا کرد: به نظر میرسید که همه ما میخواستیم اجازه بگیریم تا با صدای بلند بخندیم، اما هیچکس نمیدانست از چه کسی بپرسد.
با کمال تعجب، مخاطبان نه بر سر "FaceTime With My Mom (امشب)" و نه آهنگ محبوب "Wow The World Works" (اگرچه خنده های پراکنده کمی برای Socko بلندتر شد) متحد نشدند. می توانم بگویم اولین خنده جهانی در پاسخ به جمله "تو کی هستی نیش باگل؟" در طول صحبت های بو در مورد مشاوران برند، اما حتی این موضوع هم ما را به هم نزدیک نکرد.
حالا ممکن است از خود بپرسید، "اگر یک عروسک جورابی که از نئولیبرالیسم انتقاد می کند و یک مرد پرمدعا که از شما می خواهد از Wheat Thins در مبارزه با بیماری لایم حمایت کنید، نمی تواند این مخاطبان را دور هم جمع کند، چه چیزی می تواند؟"
پاسخ ظاهراً هورمون است.
در ابتدای آهنگ "اینستاگرام زن سفید"، برنهام روی صفحه ظاهر می شود که به طرزی زنانه و اغوا کننده ژست می گیرد و چیزی جز یک پیراهن فلانل بزرگ نمی پوشد. این شلیک به تنهایی باعث تشویق و فریادهای "یاس" و "اوه کی!" از سراسر حضار، و با وجود اینکه چند نفر از پاسخ خندیدند، اما با هر شلیک متوالی صدای تشویق ها بلندتر می شد. ظاهراً، تنها چیزی که به اندازه کافی قوی بود که ما را مجبور به فراموشی خودآگاهی کرد این بود که بو برنهام با لباس های ناسازگار با جنسیت چقدر گرم به نظر می رسد.
پس از شکستن یخ
مردم بعد از آن شماره واقعاً شروع به خوشگذرانی کردند. بسیاری با آهنگ "کارآموز بدون حقوق" می خواندند و همه ما در سرود ستایش کنایه آمیز "بزوس I" روی صندلی های خود می رقصیدیم.
لحظه ای بود که از ذکر آن غافل بودم. در حین لحظه ای که برنهام روی زمین دراز کشیده و اطراف آن را وسایل پراکنده احاطه کرده است و از وضعیت رسانه های سرگرمی ناله می کند، یکی از دخترانی که پشت سر من بود، با صدای بلند گفت: "اوه، اتاقت را تمیز کن، لعنتی!" فقط برای اینکه دوستش فوراً او را ببندد و با لحنی آرام تر بگوید "نه، این نشانه افسردگی است."
دختری که ابتدا صحبت کرده بود، با لحنی چنان واضح و واضح پاسخ داد: "اوه،" که تقریباً اشک در چشمانم جاری شد. در آن لحظه کوچک، من به معنای واقعی کلمه این فیلم را دیده بودم که بحث در مورد سلامت روان را تسهیل می کند، و انتقادهای پراکنده ای را با هدف یک فرد رنج کشیده، که مطمئناً باعث افتخار بو می شد.
البته، آن آهنگ مستقیماً به «Sexting» منتهی میشود، که من را از حس و حال شخصیام مستقیماً به حالت مخاطب بازگرداند، زیرا همه ما به تشویق تم پیشنهادی پرداختیم. این تشویقها تنها زمانی تشدید شد که «مشکلآمیز» روی کار آمد - بسیاری آنلاین هستند که آن شماره را «تله عطش بزرگ» نامیدهاند، و اگر اینطور باشد، مخاطبان من به دنبال آن افتادند.
لحظههای کوچک دیگری از شادی در اینجا وجود داشت، مانند زمانی که همه به همراه برنهام در حین "Inside" در ساختن صداهای احمقانه شرکت کردند و فریادهای موافق "Nooooo!" با توجه به اینکه سن عمومی مخاطبان از اوایل دهه بیست تا اوایل دهه سی است، قابل انتظار بود..
اما اعلام ناگهانی برنهام مبنی بر اینکه "در سال 2030 من 40 ساله خواهم شد و پس از آن خود را می کشم" در انتهای آهنگ دقیقاً همان چیزی را انجام داد که تقریباً مطمئناً قصد داشت: ما را به اندازه کافی سخت کرد تا ما را از منطقه آسایش خود خارج کند. یک مخاطب بعد از آن، همه چیز واقعا جالب شد.
بعد تاریک شد
بو با اعتراف به اینکه می خواست خود را بکشد و "یک سال مرده باشد" ناله های جهانی را از سوی تماشاگران به همراه داشت، زیرا این همان چیزی بود که اساساً با شروع قرنطینه اتفاق افتاد.
همه گیری همه ما را به نوعی زخمی کرده است. در حالی که درست است که کارگران خط مقدم و ضروری بیشترین آسیب را به دوش کشیدند، یک سال انزوا بر همه ما تأثیر گذاشته است، به گونهای که احتمالاً هنوز نمیتوانیم آن را کاملاً درک کنیم - و این به ویژه در مورد بزرگسالان جوانی مانند بو صادق است. گسست بین آنچه به نظر می رسید - یک تعطیلات یک ساله از مسئولیت های حضوری و حفظ ظاهر - و آنچه در واقع احساس می کرد باعث شده بسیاری از مردم در تلاش باشند، هم برای ارتباط با یکدیگر و هم برای بازگشت به زندگی روزمره. زندگی.
اما آنچه جالب بود این بود که وقتی همه آن احساسات را از یکدیگر شنیدیم، انگار پرده خودآگاهی - پرده "ما در مورد این حرف نمی زنیم" - برداشته شده بود. و ما آزاد بودیم که به یکدیگر نشان دهیم واقعاً چه احساسی داریم.
شاید هیچ چیز این نکته را بهتر از این واقعیت نشان نمی دهد که در طول شماره خوش بینانه "Shit" که اساساً علائم افسردگی را برمی شمارد، بیش از نیمی از تئاتر در کنار هم آواز می خواندند و روی صندلی های خود می رقصیدند.در یافتن آزادی برای اعتراف به یکدیگر که همه ما برای مدتی احساس وحشتناکی داشتیم، لذت زیادی وجود داشت.
حتی با این حال، رفت و برگشت بین اعترافات غمگینی و ترس و آهنگ های جنون آمیز مانند "Welcome To The Internet" آنقدر کار بزرگی در منحرف کردن حواس تماشاگران انجام داد که فراموش کردیم به آرامی پایین آمدن مردی را تماشا می کنیم. دچار افسردگی عمیق شد - حتی بعد از اینکه به معنای واقعی کلمه در مقابل دوربین شروع به گریه کرد.
در واقع، قسمت مورد علاقه من در شب با شماره "بزوس دوم"، یکی از ناگهانی ترین برش های سریال اتفاق افتاد: در واکنشی که بدون شک توسط سفر بسیار پرهزینه و غیرمحبوب این میلیاردر بدنام تحریک شد. تنها دو روز قبل به فضا آمدند، تمام حضار با صدای بلند و غرورآمیز با فریادهای کنایه آمیز بو "تو این کار را کردی!" و "تبریک!" (هیچ چیز به اندازه تحقیر یک شرور حریص متحد کننده نیست؟)
وقتی در خانه تماشا می کردم به این بخش تلخ تر ویژه واکنش بسیار متفاوتی نشان دادم.بهعنوان کسی که با افسردگی ناشی از قرنطینه کنار آمد، هرگز نتوانستم در این اعترافات غمگین و حواسپرتیهای سرگرمکننده شوخ طبعی پیدا کنم، زیرا به خوبی احساس زیر را میشناختم. در ابتدا تقریباً به من توهین شد، زمانی که دیگران شروع به خندیدن به برخی از خطوط در "آن احساس خنده دار" کردند. من هرگز نتوانستم این عدد را چیزی جز "ما آتش را شروع نکردیم" نسل ما ببینم. یک نسخه غمگین و مستقل از آهنگ که به جای سرپیچی غرور آفرین به ناامیدی و اضطراب خیانت می کند.
ممکن است هنوز هم درست باشد، اما بقیه حضار در حال خندیدن به من یاد دادند که طنز را در خطوطی مانند "خواندن شرایط خدمات پورن هاب" ببینم، به جای اینکه فقط پژواک بی حالی شدیدی را که چند ماه احساس کردم را ببینم. پیش. حق با آنها بود: از آنجایی که اصل اصلی همه کارهای برنهام است، کنایه همچنان خنده دار است، حتی زمانی که غم انگیز باشد.
همچنین چیزی حتی قدرتمندتر در طول آن تعداد اتفاق افتاد.روی گروه کر، در ابتدا به آرامی، میتوانستید تعدادی از مردم را بشنوید که در کنار هم آواز میخوانند. همانطور که متوجه شدیم ما تنها نیستیم، آواز خواندن کمی اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد. در بیت سوم، پس از اینکه تمام تظاهر و کنایه ها از بین رفته است و بو به سادگی از تنهایی شدیدی که احساس می کند صحبت می کند، آواز خواندن در گروه کر تقریباً مانند یک سرود به نظر می رسد: هنوز آرام و نرم، اما غیر قابل انکار قوی و پرشور.
اعتراف می کنم که در میان خوانندگان گروه کر سوم نبودم: از آرامشی که احساس کردم از اینکه یاد گرفتم، با وجود اینکه مدت زیادی تنها بودم، در آن تنها نبوده بودم، خیلی مشغول گریه بودم. تنهایی من همه این افراد دقیقاً احساس برنهام را می دانستند. شما می توانستید آن را در صدای آنها بشنوید، و می توانستید آن را در بوهای پراکنده در سراسر تئاتر پس از پایان آهنگ بشنوید.
ما برای بقیه برنامههای ویژه مخاطب نسبتاً ضعیفی بودیم. ما به آنچه در «همه چشمها روی من» و «خداحافظ» خندهدار بود میخندیدیم، اما هوای متفکرانهای در تئاتر وجود داشت که ما را ساکت میکرد.مثل اولش نبود که تنش و نیمه واکنش ها و قهقهه های خجالت بود. در عوض، نوعی آرامش و گشاده رویی در تجربه کردن درون با هم وجود داشت، نوعی نزدیکی و درک که فقط از طریق آسیب های مشترک تجربه می کنید.
در دومین ویژه ضبطشدهاش، بو برنهام، آهنگی به نام «غمگین» را میخواند، که در آن راوی میآموزد که خندیدن به چیزی ناراحتکننده میتواند دردی را که برای کسانی که رنج میبرند از بین ببرد. من فکر میکنم که Inside به همه ما کمک کرد تا معکوس آن را کشف کنیم: وقتی چیزی فوقالعاده غمانگیز را پشت سر گذاشتهاید، بهترین کاری که میتوانید برای بهبودی انجام دهید این است که در مورد آن صحبت کنید و دلایلی برای خندیدن در مورد آن پیدا کنید.
دیدن داخل با تماشاگران تجربه ای شفابخش و تقریباً درمانی بود. این من را فراتر از آن مکالماتی برد که همه سعی میکردند تا حد بدی را در سال 2020 برایشان کماهمیت جلوه دهند، و نه تنها به من اجازه دادند که با دیگران درباره سختی آن گریه کنم، بلکه به من کمک کرد تا راههایی برای خندیدن درباره آن بیاموزم.
امیدوارم همه کسانی که به دیدن آن رفتند به اندازه من از آن بهره برده باشند - اما حتی اگر این کار را نکرده باشند، امیدوارم چیزی در مورد چیزی که اطرافیانشان ممکن است درباره آن صحبت نمی کنند یاد بگیرند.