بدون جورج لوکاس جنگ ستارگان وجود نخواهد داشت. این یک واقعیت آشکار است. و با این حال، دیزنی واقعاً نمیخواست این فیلمساز در سهگانهی دنبالهدار آنها مشارکت داشته باشد. بیشتر این به این واقعیت مربوط می شود که سه گانه پیش درآمد او عمیقاً دارای نقص بود. از قضا، با گذشت زمان، به نظر می رسد که طرفداران از پیش درآمدها بسیار بیشتر از سه گانه دنباله دار دیزنی لذت می برند. البته تقریباً همه قبول دارند که فیلمهای اصلی بهترین هستند. با توجه به این واقعیت که جورج (بیشتر) مسئول موفقیت فیلم های اصلی بود، شرم آور است که دیزنی تلاش نکرد تا او را بیشتر در توسعه وارد کند.
با این حال، دلایلی وجود دارد که چرا جورج لوکاس تصمیم گرفت از هرگونه کنترل خلاقانه بر مالکیت معنوی خود کناره گیری کند و در وهله اول همه حقوق را به قیمت گزاف 4 میلیارد دلار بفروشد…
در حالی که برخی از دلایل واضح است، به نظر می رسد بسیاری از طرفداران از دلیل مالی پنهانی که جورج جنگ ستارگان را فروخت… اطلاعی ندارند.
جورج با فیلم های تجربی خود هزینه و زمان زیادی برای شرکتش هزینه می کرد
طبق مصاحبهای در سال ۲۰۱۵ با چارلی رز که اکنون رسوا شده است، لوکاس به جزئیات تجربیات خود با دیزنی و باب ایگر، مدیرعامل، که سالها از او خواستگاری میکردند، پرداخت. آنها جنگ ستارگان و کل حقوق شرکت عظیم او را می خواستند.
تا زمان قرارداد در سال 2012 با دیزنی، جورج آشکارا به لطف جنگ ستارگان پول زیادی به دست آورده بود. بسیاری از این پول برای راهاندازی و راهاندازی شرکت او، LucasFilm، مصرف شد، اگرچه او با چندین استودیو فیلم که میخواستند به فناوری و کارمندانش دسترسی داشته باشند، با موفقیت معامله میکرد.
در همان زمان، جورج به سن بازنشستگی میرسید، میخواست با خانوادهاش وقت بگذراند، و فیلمهای تجربی میساخت که هزینه و زمان زیادی برای شرکتش داشت.
اینها فیلمهایی بودند که جورج قصد نداشت به کسی نشان دهد و همچنین پروژههایی که هیچ استودیویی نمیخواست در آنها شرکت کند. اما جورج داشت سرگرم می شد. او فیلم هایی می ساخت که می خواست بسازد. این آزمایش چیزی نیست که استودیوهای شرکت های بزرگ برای آن ارزش قائل شوند. آنها می خواهند همه چیز را آزمایش کنند تا مطمئن شوند که بازده سرمایه گذاری خود را خواهند داشت. با این حال جورج از پولی که به دست آورده و منابعی که در اختیار داشت استفاده می کرد تا ببیند آیا چیزی ارزش نشان دادن به مردم را دارد یا خیر.
جورج لوکاس در سال 2015 به چارلی رز گفت: "متوجه شدم که چند فیلم اخیری که ساخته بودم برای شرکت هزینه زیادی داشته است." یا شرکت. و بنابراین، تصمیم گرفتم سری بعدی جنگ ستارگان را ادامه دهم و شروع به انجام آن کردم."
پس از پایان یافتن سریال اصلی جنگ ستارگان در دهه ۸۰، جورج بلافاصله کار روی سری دنباله آن را آغاز کرد. با این حال، او در حال طلاق بود و یک دختر خردسال داشت، بنابراین او آن را روی پشتوانه گذاشت.زمانی که در دهه 90 تصمیم گرفت دوباره فیلمهای جنگ ستارگان را بسازد، ترجیح داد به جای سریال دنبالهدار، یک سریال پیشدرآمد بسازد. پس از اینکه پیش درآمدها توسط منتقدان و تماشاگران به هدر رفت، او به یک وقفه در جنگ ستارگان رفت. اما این مشکل مالی که شرکت او در اوایل دهه 2010 با آن مواجه شد باعث شد او دوباره کار کند. با این حال، همه چیز با اسکریپتها خوب نبود.
در همان زمان، شریک تهیهکنندهاش کاتلین کندی کنترل خلاقانهتری داشت و باب ایگر علاقه زیادی به جنگ ستارگان پیدا کرد. با مشکلات مالی، شرکت او به دلیل فیلم های تجربی او و همچنین تمایل جورج برای بازنشستگی با آن مواجه بود، فروش به دیزنی بسیار منطقی بود.
دیزنی نمی خواست جرج لوکاس درگیر شود، پس چرا او با آن موافق بود؟
در حالی که جورج لوکاس از این واقعیت که شرکتش و همه کارمندان از نظر مالی تحت مراقبت قرار می گیرند و همچنین حقوق هنگفت خود هیجان زده بود، عجیب به نظر می رسد که او "کودک" خود را به شرکتی که او نامیده است بفروشد. "برده های سفید".علاوه بر این، به نظر میرسد که باب ایگر و دیزنی به آنچه جورج میخواست با دنبالههای جنگ ستارگان انجام دهد، احترام کمی قائل بودند.
"[دیزنی] به داستان ها نگاه کرد و آنها گفتند، "ما می خواهیم چیزی برای طرفداران بسازیم". بنابراین، من گفتم که تنها کاری که می خواهم انجام دهم این است که یک داستان بگویم." 2015. "درباره آنچه اتفاق افتاد. از اینجا شروع شد و به آنجا رفت. و همه چیز مربوط به نسل هاست. و درباره مسائل پدران و پسران و پدربزرگ ها… این یک سریال خانوادگی است."
اما دیزنی علاقه ای به گفتن یک داستان جدید نداشت. آنها می خواستند چیزی بسازند که عشقی را که مردم نسبت به سه گانه اصلی داشتند دوباره به تصویر بکشد.
"بنابراین، من تصمیم گرفتم، "خوب". "اما اگر وارد آنجا شوم، فقط مشکل ایجاد می کنم. زیرا آنها کاری را که من می خواهم انجام نمی دهند.و من دیگر کنترل این کار را ندارم. تنها کاری که قرار بود انجام دهم این بود که همه چیز را به هم بزنم."
بنابراین، جورج گفت که او به راه خود ادامه می دهد و به آنها اجازه می دهد هر کاری که می خواهند با آن انجام دهند.
"واقعاً به یک قانون ساده زندگی برمی گردد. یعنی وقتی از کسی جدا می شوید، اولین قانون این است که تماس تلفنی نگیرید. قانون دوم این است که به خانه او نروید. و رانندگی کنید تا ببینید آنها چه می کنند. مورد سوم این است که شما در کافی شاپ آنها یا هر جایی که انتظار دارید با آنها برخورد کنید حاضر نمی شوید. فقط می گویید "نه، رفت!"
حتی اگر گفتن "خداحافظ" با داستانی که باعث شد حرفه او دردناک بود، به نظر می رسد که جورج واقعاً باید رها می کرد. این نه تنها برای زندگی شخصی او، بلکه برای امور مالی شرکتش نیز مفید بود.