پایان دادن به یک سریال دوست داشتنی فوق العاده سخت است. اغلب اوقات، طرفداران با پایانی که سازندگان به آنها می دهند، احساس می کنند فریب خورده اند. این به این دلیل است که آنها در ذهن خود سودی ایجاد کرده اند که حتی توسط نویسندگان و مجریان باتجربه نمی توان آن را بالا برد. با این حال، مانند بازی تاج و تخت، برخی از پایانهای سریالها غیرمعنا یا ضعیف به نظر میرسند. این ممکن است برای فینال J. J. آبرام گمشده.
بعضی از طرفداران مطمئناً معتقدند که می دانند سریال چگونه باید به پایان می رسید. البته، با سریالی که بر اساس پرسشهای بیپاسخ ساخته شده است، قطعاً این اتفاق خواهد افتاد. با این حال، به گفته Vulture، سازندگان Lost در واقع تصمیماتی را برای پایان سریال سالها قبل از وقوع آن گرفتهاند.بنابراین آنها در حال ساختن آن بودند. این حقیقت در مورد فینال سریال Lost ABC است…
برگشت فینال در فصل 1
وقتی آخرین سریال Lost در می 2010 پخش شد، خبر بسیار خوبی بود. همه در مورد آن صحبت می کردند و در مورد شایستگی آن بحث می کردند. این باید مردی که پشت ایده این سریال بود، رئیس ABC، Llyod Braun، بسیار خوشحال شده باشد. در مورد جی.جی. آبرامز، کارلتون کیوز و دیمون لیندلوف که سریال را به نمایش گذاشتند و آن را نوشتند، با وجود فریادهای برخی از طرفداران، احساس اعتماد به نفس بیشتری داشتند. به خصوص از آنجایی که بسیاری احساس می کردند که پایان بسیار گیج کننده و کمی ادعایی است…
صرف نظر از اینکه کسی چه فکری می کرد، فینال سریال "منتظرترین پایان سریال در تاریخ تلویزیون" در نظر گرفته شد و این فشار زیادی را بر سازندگان وارد کرد. تمام کردن هر کاری، حتی با بودجه 15 میلیون دلاری برای فینال دو ساعت و نیم، موفقیت بزرگی بود. و با وجود اتهاماتی مبنی بر اینکه نویسندگان سریال نمیدانستند اوضاع به کجا میرود، بذرهای پایانی در فصل اول کاشته شدند.در واقع، آنها واقعاً میخواستند نمایش خیلی زودتر از آنچه که انجام شد به پایان برسد به این دلیل…
"ما در فصل سوم به ABC رفتیم و گفتیم، "می خواهیم برنامه را به پایان برسانیم." من معتقدم اولین پیشنهاد متقابل 9 فصل بود. کارلتون کیوز، یکی از مجریان برنامه، تهیه کننده اجرایی و یکی از نویسندگان پایانی سریال Lost با نام مناسب "پایان" گفت: "نه، نمی توانیم." "اما ما باید می دانستیم [چه زمانی به پایان می رسیم]. حرکت رو به جلو غیرممکن بود بدون درک روشنی از آنچه بقیه سفر بود. بهترین کاری که می توانستیم انجام دهیم این بود که شش فصل را دریافت کنیم. حداقل می توانستیم به پایان برسانیم. در جدول زمانی خودمان نشان دهیم. این کاری بود که قبلا انجام نشده بود."
در حالی که نویسندگان سریال دائماً در تلاش بودند تا راه هایی برای طولانی کردن سریال متناسب با شبکه بیابند، جنبه های خاصی از فینال خیلی زود تصمیم گیری شد.
"من معتقدم در اواسط فصل اول، زمانی که آشکارا می گفتم "این برنامه باید تمام شود" - به عنوان بخشی از داستان من - "نمایش با باز شدن چشم جک باز می شود" بود. با بسته شدن چشم جک به پایان می رسد.دیمون لیندلوف توضیح داد: «وقتی او مرد، نمایش تمام می شود.»
علاوه بر این، آنها همچنین متوجه شدند که وینسنت، سگ، در آخرین لحظه در کنار جک دراز خواهد کشید. بحث در مورد "هیولا چیست؟" همانطور که جزیره واقعاً نمایانگر آن بود، خیلی زود اتفاق میافتاد.
"این ایده که جزیره یک چوب پنبه است، به معنای واقعی کلمه توقف در جهنم است - ما همه طرفدار بافی بودیم، به ویژه در فصلی که گدارد و فیوری کمی دور هم بودند." دیمون ادامه داد. "ما به این جزیره به عنوان چوب پنبه ای در دهان جهنمی اشاره کردیم. زمانی که جیکوب در فصل آخر این موضوع را برای ریچارد آلپرت توضیح داد، این ایده ای بود که برای مدت بسیار طولانی وجود داشت."
هنوز چیزهایی وجود داشت که آنها باید کشف می کردند
جای تعجب نیست که اکثریت قریب به اتفاق قسمت پایانی تا بهار سال 2010 مشخص نشده بود، زمانی که نویسندگان به عنوان گروه جمع شدند تا قسمت پایانی را بنویسند.
"احساسات ما در مورد فینال همیشه و همیشه این بود که باید بسیار احساسی و مبتنی بر شخصیت باشد، زیرا متوجه شدیم که وقتی به اسرار و چیزهایی از این قبیل پاسخ می دهیم، تماشاگران معمولا آنها را رد می کنند. "لیز سارنوف، نویسنده و تهیه کننده این برنامه، توضیح داد. "نمایشهای اسرارآمیز مانند آن بسیار دشوار هستند، زیرا هیچکس نمیخواهد این راز پایان یابد، اما آنها پاسخ میخواهند."
نوشتن پایانی کار بسیار دشواری بود. در پایان روز، سازندگان نمایش باید پایانی را که باید ببینند، بر خلاف آنچه مخاطب انتظار داشت، بنویسند.
دیمون گفت: «من زمان زیادی را با نگرانی در مورد اینکه آیا چیزی خوب بود یا نه یا اینکه آیا مردم آن را دوست خواهند داشت یا نه، سپری می کنم. "اما فکر نمیکنم واقعاً به این فکر میکردم که دیگران در مورد فینال چه فکری میکردند. به احساسی که در مورد آن داشتم فکر میکردم، و اینطور گفتم: "اوه، این کاری است که میخواهم انجام دهم.ما مدت زیادی در مورد این موضوع صحبت کرده بودیم، بنابراین حال و هوای بسیار خوبی بود."