دو تا از بزرگترین مثلث های عشقی در تاریخ فرهنگ پاپ مدرن باید همان هایی باشند که بینندگان در حماسه گرگ و میش و حماسه بازی های گرسنگی شاهد آن هستند. در یک حماسه، کریستن استوارت به عنوان بازیگر نقش اول زن که دو شخصیت مرد با بازی رابرت پتینسون و تیلور لاتنر تعقیب و خواستار شدند.
در حماسه دیگر، جنیفر لارنس به عنوان یک مبارز قدرتمند با احساسات عاشقانه نسبت به دو مرد جوان با بازی لیام همسورث و جاش هاچرسون رهبری شد. وسواس جامعه به سناریوهای مثلث عشقی باعث شد تا این فیلم ها محبوبیت بیشتری پیدا کنند… اما کدام مثلث عشقی واقعاً ارزش دیدن را داشت؟
10 بلا، ادوارد و جیکوب در مقابل. کتنیس، پیتا و گیل
بلا سوان یک دختر نوجوان کاملاً عادی و خجالتی بود که برای زندگی با پدرش به فورکز، واشنگتن نقل مکان کرد. زمانی که او آنجا بود، با یک گرگینه به نام جیکوب بلک و یک خون آشام به نام ادوارد کالن دوست صمیمی شد. هر دو پسر عاشق او شدند و او فرنچایز را صرف شعبده بازی در احساساتش برای هر دو کرد. کتنیس اوردین دختر نوجوانی خشن، باهوش و ماهر بود که بر اساس سبک زندگی فقیرانه ای که باید زندگی می کرد، بیشتر شبیه یک جنگجو بود. دو پسر در زندگی او پیتا ملارک و گیل هاثورن بودند.
9 بازیهای گرسنگی کرینگ: کتنیس و پیتا در ابتدا احساسات خود را جعل کردند اما همچنان گیل را حسادت کردند
وقتی کتنیس اوردین و پیتا ملارک برای اولین بار عاشقانه خود را شروع کردند، واقعی نبود.آنها اصلاً احساسات مشروعی نسبت به یکدیگر نداشتند. آنها تصمیم گرفتند با تظاهر به دوست داشتن همدیگر، احساسات بینندگان را به بازی بگیرند، زیرا فکر میکردند که ممکن است به آنها کمک کند تا پایان بازی زنده بمانند. گیل ماجرای عاشقانه ساختگی را در تلویزیون تماشا کرد و به آنچه که می دید حسادت می کرد زیرا نمی دانست چقدر ساختگی است. بدیهی است که در نهایت، احساسات بیشتر و بیشتر واقعی شدند.
8 گرگ و میش کرینگ: بلا از جیکوب در ماه نو استفاده کرد تا به ادوارد فکر نکند
در ماه نو، دومین فیلم از حماسه گرگ و میش، بلا انگشتان خود را قطع می کند و شروع به چکیدن خون در مقابل قبیله کالن می کند. جاسپر نمی تواند جلوی خودش را بگیرد و سعی می کند با نیش های خون آشامش به او حمله کند. ادوارد به قدری از این موضوع ناراحت است که تصمیم می گیرد تمام خانواده اش را ریشه کن کند تا بلا در امان بماند. هنگامی که ادوارد و بقیه قبیله کالن از بین می روند، بلا به دلیل تنهایی اش دچار افسردگی می شود.او به استفاده از یعقوب برای وقت و توجهش ادامه می دهد تا از نظر احساسی کنار بیاید. او همچنین وارد ماجراهای خطرناکی می شود که ممکن است جان خود را از دست بدهد تا نگاهی کوتاه به ادوارد داشته باشد. خیلی بهم ریخته.
7 بازیهای گرسنگی کرینگ: کتنیس معمولاً کسی بود که پیتا را نجات داد، نه برعکس
همه میدانند که بلا همیشه در سرتاسر حماسه گرگ و میش دختر مضطرب بود، اما در حماسه «بازیهای گرسنگی»، کتنیس به دور از یک دختر مضطرب بود. در واقع، او همان کسی بود که معمولاً وقتی نوبت به پیتا میرسید که همیشه درگیر مشکلاتی بود، باید نجات را انجام میداد. به او قدردانی می کنیم که زنی قوی و توانمند است که نیازی به نجات ندارد… اما چرا باید دائماً به پیتا کمک می کرد؟ خیلی یکنواخت نبود.
6 گرگ و میش کرینگ: بلا در حالی که میدانست ادوارد را دوست دارد، جیکوب را رهبری کرد
بلا همیشه در نهایت می دانست که اگر آن را به دلخواه خودش بخواهد با ادوارد به پایان می رسد. پس چرا او اینقدر مایل است که یعقوب بیچاره را برای مدت طولانی رهبری کند؟ بسیاری از طرفداران معتقدند که او باید جیکوب را به جای ادوارد انتخاب می کرد! احساسات یعقوب نسبت به او بسیار خالص و خالص بود زیرا او فقط می خواست او را شاد و امن ببیند. اگر جیکوب را انتخاب می کرد، می توانست با او پیر شود و گرمای او را احساس کند. در عوض، او ادوارد را انتخاب کرد که در لمس سرد بود و از نظر فنی مرده بود.
5 بازیهای گرسنگی کرینگ: تنها لحظه پیوند گیل و کتنیس هنگام شکار بود
این واقعیت که تنها صحنه پیوند واقعی گیل و کتنیس در فرانچایز فیلم «بازیهای گرسنگی» زمانی بود که آنها با هم به شکار میرفتند، بسیار ارزشمند و تاسفآور است. در مقابل، بلا و ادوارد، از زمان شامشان تا بازدید از خانهاش و دفعات متعددی که او را نجات میداد، لحظات دلبستگی زیادی داشتند.
Gale و Katniss در مورد مهارت های شکار خود در مورد ردیابی حیوانات برای خوردن با هم ارتباط داشتند، اما باید حداقل یک یا دو صحنه دیگر از پیوند زیبا به آنها داده می شد.
4 گرگ و میش کرینگ: بلا از مرگ و میر و روح خود برای ادوارد صرف نظر کرد
وقتی بلا تصمیم گرفت با ادوارد ازدواج کند و به یک خون آشام تبدیل شود، او همچنین پذیرفت که از مرگ و میر و روح خود صرف نظر کند. او دیگر نمی خواست پیر شود تا او و ادوارد بتوانند از نظر سنی به هم نزدیک بمانند، بنابراین، در آن زمان، او واقعاً به آینده خود نیز فکر نمی کرد.
وقتی سر یک خون آشام بریده می شود، برای همیشه وجودشان از بین می رود… برای کسانی که به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارند که نوعی بهشت را شامل می شود، بلا این تصور را درست از پنجره بیرون انداخت.
3 Hunger Games Cringe: Primrose's Death مستقیماً به گیل متصل شد
بسیار ارزشمند است، اما حتی دردناکتر، فهمیدن اینکه خواهر کوچکتر کتنیس، پامچال، پس از اصابت بمبی که گیل ساخته بود، درگذشت. تمام هدف کتنیس از قربانی کردن خود، حفظ جان خواهر کوچکترش، پامچال بود. برای اینکه پامچال بعد از تمام آنچه کتنیس برای آن جنگید بمیرد، تحمل آن برای کتنیس خیلی سخت بود. او در نهایت به این دلیل گیل را به طور کامل از زندگی خود حذف کرد، حتی اگر این کار عمدی نبود.
2 گرگ و میش کرینگ: جاکوب روی دختر بلا به عنوان گزینه "دومین بهترین" خود نقش بسته است
بزرگترین لحظهای که بین هر دو فرنچایز وجود داشته است، این واقعیت است که ژاکوب بلافاصله پس از تولد دختر ادوارد، رنسمی، بلا و دخترش را حک کرد. آره. هنگامی که او نوزاد بود روی او نقش می بست. عجیب و غریب. عجیب و غریب.از بسیاری جهات ناراحت کننده است. بلا سپس به مبارزه فیزیکی با جیکوب ادامه داد، اما جیکوب ادعا کرد که این واقعاً تقصیر او نبوده است. اگر بلا عاشق ادوارد نبود، روی او نقش میبست، بنابراین او در نهایت بهترین گزینه بعدی را گرفت - بچه بلا. چی؟!
1 کدام مثلث عشقی ارزشمندتر بود؟ گرگ و میش
هر دو مثلث عشقی ارزشمند بودند، اما درام گرگ و میش بین بلا، ادوارد و جیکوب، کیک را به دست میآورد. در طول کل حماسه، طرفداران در مورد اینکه آیا دختر انسان باید خون آشام یا گرگینه را دوست داشته باشد یا نه تقسیم شده بود. او خونآشام را بعد از پنج فیلم بیمعنای مستقیم از شکستن دستش به صورت جیکوب و ادوارد در حال تماشای بلا در حین خواب انتخاب کرد.