10 دلیل برای اینکه مثبت بودن در «Twentysomethings: Austin» بسیار مهم است

فهرست مطالب:

10 دلیل برای اینکه مثبت بودن در «Twentysomethings: Austin» بسیار مهم است
10 دلیل برای اینکه مثبت بودن در «Twentysomethings: Austin» بسیار مهم است
Anonim

یک نمایش واقعی بدون دستور کار، فرض اصلی Twentysomethings است: آستین. این فیلم گروهی متنوع در اواسط تا اواخر دهه بیست سالگی را با رویاها و توشه دنبال می کند. بازیگران برای ایجاد دوستی و یافتن راه خود در یک شهر شلوغ جدید گرد هم می آیند. مثبت اندیشی در هر قسمت برجسته است زیرا آنها چیزهای متفاوتی درباره خود، یکدیگر و سفرشان در آستین، تگزاس یاد می گیرند.

همه آنها که از سراسر کشور آمده اند، می خواهند زندگی را به دور از محدوده شهر خود یا چشمان کنجکاو والدین خود تجربه کنند. بسیاری از آنها در طول بیماری همه گیر مشکلاتی داشتند و به آستین رفتند تا دوباره روی پای خود بایستند.در قسمت اول، ابی گفت: شما می توانید در آستین گم شوید و هیچ کس شما را قضاوت نمی کند و همه با شما ارتباط دارند. این فقط این مرکز افرادی است که سعی می کنند چیزها را بفهمند.»

هشدار اسپویل: بقیه این مقاله حاوی اسپویلرهایی از Twentysomethings: Austin Season One است.

10 ایجاد دوستی

مثبت ترین بخش تجربه، دوستی های مادام العمری است که بازیگران ایجاد کردند. آنها به عنوان یک خانواده به هم متصل شدند و درام کمی در طول فصل اتفاق افتاد. حتی با وجود شخصیت ها و اهداف متفاوتشان، از هم حمایت کردند و بعد از پایان نمایش به هم نزدیک شدند. آدام گفت: «من با همه افراد حاضر در برنامه در ارتباط بودم. همه ما یک چت گروهی داریم. ما هر روز صحبت می کنیم.»

9 حفظ روابط

زوج شدن تمرکز بزرگی بود، زیرا بسیاری از دختران در روز اول فیلمبرداری علاقه‌مند بودند. برخی از فراز و نشیب ها منجر به سردرگمی و حسادت می شد، اما آنها به اندازه کافی بالغ بودند که می توانستند درباره آن صحبت کنند و دوستان باقی بمانند.ابی چند موقعیت داشت که یک جوان 25 ساله تازه طلاق گرفته بود که با کاماری می خوابید و آدام را می بوسید. مثبت ترین قسمت بین مایکل و ایشا بود که آن را رسمی کرد و کاماری و راکل در پایان نمایش به نزدیک شدن رسیدند.

8 خوش بینی شغلی

تعداد کمی از آنها آموختند که باید در طول کاریابی و حرکت های شغلی خود مثبت بمانند. ابی در محاکمه بارتنینگ خود به زمین افتاد و به دلیل نداشتن تجربه موفق به این کار نشد. او ناراحت بود اما در پایان فصل موقعیتی در آستین پیدا کرد. مایکل همچنین بعد از بمب گذاری در هر یک از استندآپ شوهایش بهترین زمان را سپری نکرد. با وجود شکست‌هایش، او به اشتیاق خود برای کمدی ادامه داد و به روی صحنه آمدن ادامه داد. دوست دخترش ایشا خوش شانس تر بود که طرح های لباسش را در یک بوتیک محلی فروخت و در حرفه اش پیشرفت کرد.

7 منطقه عاری از قضاوت

همه وارد فضای مثبت شدند و آزاد بودند که خودشان باشند. بازیگران یاد گرفتند که با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و همدیگر را درک کنند، زیرا همه آنها از شهرها و پیشینه های مختلف آمده اند و سبک زندگی متفاوتی دارند.ابی آشکارا در مورد دوجنسیتی خود صحبت کرد، کیونو می خواهد "یاد بگیرد که همجنس گرا باشد" و مایکل در مورد باکره بودن صادق بود. ارتباط باز و صداقت بخش بزرگی از حمایت همه افراد از یکدیگر بود. کیونو گفت آستین جایی است که او می تواند خود واقعی او باشد.

6 گرفتن و احترام گذاشتن

به نظر می رسید که همه به یکدیگر احترام می گذارند، و وقتی آن زمان ها مبهم بود، آن را با هم صحبت می کردند. بعد از اینکه ابی به موقعیت دوستانش با کارمری پایان داد، وقتی او دختر دیگری را در بار بوسید، احساس بی احترامی کرد. او اعتراف کرد که بوسیدن او اشتباه نبود، اما انجام این کار در مقابل ابی اشتباه بود. او پذیرفت که باید برای او احترام بیشتری قائل می شد. کیونو هنگام انتخاب یک هم اتاقی جدید برای خانه پسر به بهترین وجه بیان کرد که همه چیز در مورد "حفظ پویایی فعلی، مثبت و نشاط بخشی است که داریم."

5 زمان برای یادگیری

نمایش نتفلیکس همه چیز درباره گروهی بود که از خانه دور هستند تا به خود واقعی خود تبدیل شوند.بیست و چند سالگی زمان اشتباه کردن، درس گرفتن از آنها، کشف اولویت ها و رابطه با شکست است. بروس زودتر از موعد نمایش را ترک کرد و پس از اینکه فهمید حاضر نیست زندگی و خانواده اش را پشت سر بگذارد، به کارولینای شمالی رفت. او در مورد آنچه برایش مهمتر بود با خودش صادق بود.

4 به تنهایی

در پایان نمایش، ناتالی و کیونو یک آپارتمان را دیدند و برای اولین بار به تنهایی فکر کردند. این یک صحنه دلخراش بود زیرا ناتالی به گریه افتاد و آن را بیش از حد واقعی کرد. بسیاری از بازیگران تصمیم گرفتند در آستین بمانند. مایکل بین رابطه‌اش با ایشا و ثبات زندگی با خانواده‌اش در لس‌آنجلس درگیر بود. او این جهش را انجام داد تا با ایشا در آستین بماند و آن را با هم بفهمیم. همه به همان اندازه که در اوج خود مثبت بودند، مثبت ماندند.

3 مثبت بودن بدن

ناتالی در قسمت اول یک پیام مثبت برای بینندگان ارسال می کند.کیونو و ناتالی به این نتیجه رسیدند که او از دیگر بازیگران به عنوان مدل‌های کاریزماتیک یاد می‌کند، و ناتالی متوجه می‌شود که او تنها دختری است که مقداری «گوشت» دارد. او اجازه نمی‌دهد که او را ناامید کند، و می‌گوید: «کی می‌گوید من نمی‌توانم آن دختر داغی باشم. من سکسی هستم. او از روز اول خود واقعی اش بوده است، و اگرچه در کنار مردی که دوستش دارد ناخوشایند می شود، اما به پوست و بدن خود اطمینان دارد.

2 سفری برای کشف خود

کل نمایش حول محور مفهوم خودیابی می چرخد. هر یک از بازیگران دلیلی برای نقل مکان به آستین و جستجوی شهر برای یافتن پاسخ دارند. ناتالی ابی را به خاطر معاشقه با آدام در مقابل او فرا می خواند. ابی در نهایت با رفتار خودخواهانه‌اش روبرو می‌شود و می‌گوید که برای دوستی‌اش با ناتالی ارزش قائل است، اما «نیاز خود را برای تأیید مرد بیش از آن» قرار داده است. او به طرز وحشیانه‌ای با خودش صادق است و می‌داند که باید آن را با آدام قطع کند و روی خودش تمرکز کند.

1 ایجاد حرکت

در آخرین قسمت، بسیاری از بازیگران تصمیم می‌گیرند به آستین نقل مکان کنند و فرصت‌های شغلی و رابطه‌ای را که در این راه پیدا کرده‌اند دنبال کنند.از آنجایی که پایان سفر بیست و چند ساله آنها: آستین است، این فقط آغاز زندگی روزمره آنها در شهر است. گروه لحظه ای صمیمانه دارد و از تصمیم همه برای ماندن یا رفتن حمایت می کند. ناتالی مثبت می ماند و می گوید: "آستین آغاز زندگی است که من واقعاً می خواهم زندگی کنم."

توصیه شده: